ومن در عشق های سرد این خیابان

ومن در عشق های سرد این خیابان...
برهنه شده ام از هرچه عاشقانه بافته بودم...
کاش می دانستم پیراهنی به بزرگی این همه « رویا »
تن اوکه هیچ ...
تن خدای اوهم « زار » می زند ....
کاش می دانستیم گاهی عاشق تصورات ذهنی و قلم احساسمان در دیگری می شویم ....
ورنه دنیای آدمک ها کجا و
عاشقانه های من و تو کجا .....
دیدگاه ها (۱)

بلهه

اوفففففف اونم زییییییییاد

خدایا من که به آخرش رسید ....پس آخر تو کجاست ؟؟

‏‍خسته جانی هستمکه تنم رنجور ناملایمات زندگی ستاز روزهای سخت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط