در انتظار ظهورت چه رنج ها که کشیدیم برفت ...
در انتظار ظهورت چه رنج ها که کشیدیم برفت عمر و نشد بارور درخت امیدم
به یاد دیدن رویت چه ناله ها که نکـردم ز گلستان جمالت گلی دریغ نچـیدم
شبان تیره بسی خون دل زدیده فشانـدم دریغ و درد که جز سوز و ساز هیچ ندیدم
به هر کجا گذرم شد سراغ وصل تو جستـم
ز فرط شوق لقایت به کوه و دشت دویدم
ز هر که بوی ببردم که ره به سوی تو دارد به عجز ولا به لقای تو را از او طلبیدم
دل شکسته و چشم پر آب و حال پریشـان به یاد وصل تو شاها طمع ز خلق بریدم
شها تو آگهی از سوزش دل من حیران در انتظار لقایت به آرزو نرسیدم
به یاد دیدن رویت چه ناله ها که نکـردم ز گلستان جمالت گلی دریغ نچـیدم
شبان تیره بسی خون دل زدیده فشانـدم دریغ و درد که جز سوز و ساز هیچ ندیدم
به هر کجا گذرم شد سراغ وصل تو جستـم
ز فرط شوق لقایت به کوه و دشت دویدم
ز هر که بوی ببردم که ره به سوی تو دارد به عجز ولا به لقای تو را از او طلبیدم
دل شکسته و چشم پر آب و حال پریشـان به یاد وصل تو شاها طمع ز خلق بریدم
شها تو آگهی از سوزش دل من حیران در انتظار لقایت به آرزو نرسیدم
- ۳۲۸
- ۲۰ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط