لب ما و قصه زلف تو چه توهمی چه حکایتی

...
لب ما و قصه زلف تو، چه توهمی، چه حکایتی!
تو و سر زدن به خیال ما، چه ترحمی، چه عنایتی!

به نماز صبح و شبت سلام، و به نور در نَسَبت سلام
و به خال کُنج لبت سلام، که نشسته با چه ملاحتی

به جمال، وارث کوثری، به خدا محمد دیگری
به روایتی خود حیدری، چه شباهتی، چه اصالتی

بلغ‌العلی به کمال تو، کشف‌الدجی به جمال تو
به تو و قشنگی خال تو، صلوات هر دم و ساعتی

شده پر دو چشم در ازل، یکی از شراب و یکی عسل
نظرت چه کرده در این غزل، که چنین گرفته قرابتی

#قاسم_صرافان
#گل
#جمعه_موعود
#لب #قصه #زلف #حکایت #خیال #ترحم #عنایت #نماز #صبح #شب #سلام #نشسته #ملاحت #جمال #وارث #کوثر #خدا #محمد (ص) #روایت #حیدر #شباهت #اصالت #کمال #صلوات #جمعه
#flowers
#flower
دیدگاه ها (۰)

...چشمان تو خود شاعره ای قافیه ساز استریزد غزل آنوقت که چشما...

...این سخن منصوب به یکی از بزرگان است که گفته: "دستانم بوی گ...

...زروی لطف اگر یار در کنار نشیندعجب مدار که گل در کنار خار ...

...مبتلا کرده است دل ها را به درد دوری اشنرگس پنهان من با مس...

ظهور

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط