میروم با یاد تو در این خیال

‍ میروم با یاد تو در این خیال
تا ببینم خواب شیرین وصال

با خیالت پلک خود را بسته ام
شاید امشب را رسیدم بر محال

میروم با تو به شهر آرزو
تا رسم بر خاطرات بی مثال

غرقِ در رویای عشقت میشوم
فارغ از دلشوره ها و قیل و قال

یاد تو در من چه غوغا میکند
هر شبم طی میشود بر این روال

تا به کی باید به دوری تن دهم
کاشکی پاسخ دهی بر این سوال


#حاج_علیان
دیدگاه ها (۳)

کاری بکن ای عشق! که سرشارِ تو باشمپندارِ تو گفتارِ تو کردارِ...

با من قدم بزندر کوچه ای پر از اقاقیپشت حصار گلیکه میرسد به ط...

شب رفت و ابر ِ تیره ی جانم سفر نکردصبح و سپیده چشم ِ مرا ، م...

اگر چشمم بخسبد تا سحرگهز چشم خود شوم بیزار ام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط