frozen hearts
frozen hearts
پارت 11
ویو هان
باورم نمیشه یعنی الان من اینو با همیم؟! یعنی لینو مال من و من مال لینو ام؟! درگیر فکرام بودم که با صدا لینو به خودم اومدم.
لینو: هان. هان؟ سنجابی؟!
هان: بله؟.
لینو:( بالبخند) پس فقط وقتی سنجابی بگم جواب میدی؟.
هان : نه داشتم فکر میکردم یعنی الان من مال تو ام؟!
لینو من گرفت و انداخت رو تخت و شروع کرد خشن بوسیدنم. بعداز چند دقیقه که نفس کم اوردم ومحکم به سینه اش زدم ولم کرد.
لینو : بیبی میخوای کمر درد بگیری که همچین چیزی گفتی نه؟
هان : لی...
و باز شروع کرد بوسیدن خشن تر از قبل. این بار دستش توی لباسم بود و تحریک بار لمسم میکرد و گاهی بینش یا بشکون میگرفت یا گاز من ناله های ریزی میکردم. و این اون بیشتر مشتاق میکرد. که یهو در باز شد.
سوبین: فرمان.... ببخشید ادامه بدید من بعدا میام بای.
ای خاک تو سرت هان جیسونگ.
ویو لینو
با هان داشتیم لذت میبریدم که خروس بی محل وارد شد. ای خدا بمیری سوبین. الان موقعش بود پسر.
لینو: بیبی فکر کنم فعلا باید وایسیم تا بعدا.
هان از خجالت زیر پتو قایم شده بود سرش کیوت بیرون اورد و باشی گفت. از حد کیوتی دوباره بوسیدمش.
هان: لینو میشه برم پیش داداشم؟
لینو: باشه من برم این خروس بگیرم.
هان بلند شد و رفت بیرون من رفتم تا سوبین پیدا کردم. داشت از پنجره اتاقم دید میزد.
لینو( یواش ): چیو دید میزنی؟
سوبین : هیش منتظرم ببینم فرمانده و شاهزاده چیکار میکنن.
لینو:( یواش )چطور؟
سوبین : میخوام ببینم اونا تهش اوکی میشن.
لینو: سوبین بزنم پسه کله ات حالت جا بیاد؟
سوبین( باترس): نه نه نه. غلط کردم.
لینو : گمشو حالا.
سوبین( یواش): یه ذره مهربون تر باشی بد نیست.
لینو :چیزی گفتی ؟
سوبین: نه غلط کنم چیزی بگم.
لینو: خوبه. راستی چیکار داشتی؟
سوبین : امپراتور انصاری کرده بد اخلاق.
لینو: تن به میخوای؟
سوبین : نه ببخشید.
لینو: باشه برو.
سوبین رفت و من رفتم پیش امپراتور.
پارت 11
ویو هان
باورم نمیشه یعنی الان من اینو با همیم؟! یعنی لینو مال من و من مال لینو ام؟! درگیر فکرام بودم که با صدا لینو به خودم اومدم.
لینو: هان. هان؟ سنجابی؟!
هان: بله؟.
لینو:( بالبخند) پس فقط وقتی سنجابی بگم جواب میدی؟.
هان : نه داشتم فکر میکردم یعنی الان من مال تو ام؟!
لینو من گرفت و انداخت رو تخت و شروع کرد خشن بوسیدنم. بعداز چند دقیقه که نفس کم اوردم ومحکم به سینه اش زدم ولم کرد.
لینو : بیبی میخوای کمر درد بگیری که همچین چیزی گفتی نه؟
هان : لی...
و باز شروع کرد بوسیدن خشن تر از قبل. این بار دستش توی لباسم بود و تحریک بار لمسم میکرد و گاهی بینش یا بشکون میگرفت یا گاز من ناله های ریزی میکردم. و این اون بیشتر مشتاق میکرد. که یهو در باز شد.
سوبین: فرمان.... ببخشید ادامه بدید من بعدا میام بای.
ای خاک تو سرت هان جیسونگ.
ویو لینو
با هان داشتیم لذت میبریدم که خروس بی محل وارد شد. ای خدا بمیری سوبین. الان موقعش بود پسر.
لینو: بیبی فکر کنم فعلا باید وایسیم تا بعدا.
هان از خجالت زیر پتو قایم شده بود سرش کیوت بیرون اورد و باشی گفت. از حد کیوتی دوباره بوسیدمش.
هان: لینو میشه برم پیش داداشم؟
لینو: باشه من برم این خروس بگیرم.
هان بلند شد و رفت بیرون من رفتم تا سوبین پیدا کردم. داشت از پنجره اتاقم دید میزد.
لینو( یواش ): چیو دید میزنی؟
سوبین : هیش منتظرم ببینم فرمانده و شاهزاده چیکار میکنن.
لینو:( یواش )چطور؟
سوبین : میخوام ببینم اونا تهش اوکی میشن.
لینو: سوبین بزنم پسه کله ات حالت جا بیاد؟
سوبین( باترس): نه نه نه. غلط کردم.
لینو : گمشو حالا.
سوبین( یواش): یه ذره مهربون تر باشی بد نیست.
لینو :چیزی گفتی ؟
سوبین: نه غلط کنم چیزی بگم.
لینو: خوبه. راستی چیکار داشتی؟
سوبین : امپراتور انصاری کرده بد اخلاق.
لینو: تن به میخوای؟
سوبین : نه ببخشید.
لینو: باشه برو.
سوبین رفت و من رفتم پیش امپراتور.
- ۶.۲k
- ۲۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط