Love with die
Love with die
Part ۱۸
کوک: باند رو جمع کردیم و رفتیم سر عمارت بکهیون و اونم از شانس خوبمون به افرادش گفته بود برن و فقط چندتا شخص پیش خودش نگه داشته بود وقتی حمله کردیم یاد اون روزا افتادم و بغضم گرفت و تا خورده زدمش و گفتم بندازند تو انباری عمارتم تا همونجا بپرسه میخوام یکم بهش حال بدم بعد چند ساعت برگشتیم خونه لیا و آجوما و بقیه آشپزخونه بودن غیر از ا/ت*
لیا: او..سلام کوکی ا/ت خوابه راستش یک خبری برات دارم ا/ت.. درواقع..ا/ت درواقع چهار قلو حامله اس
کوک:آجوما برای هفت نفرمون آب هویج درست کرده بود یک هو کل محتویات آب هویج رو ریختیم بیرون و همه زدن زیر خنده*
کوک: چی؟( سرفه شدید)
ا/ت: با سروصدا ها از خواب پریدم و با شکم بزرگم تا جایی که تونستم دویدم سراغ صدا* چخبره؟
کوک: چهار قلوووو؟
ا/ت: خنده* دردشو من میخوام بکشم تو داری چی میگی؟
کوک: مگه من مردم؟ ( بغلش کردم)
کوک: باند رو جمع کردیم و رفتیم سر عمارت بکهیون و اونم از شانس خوبمون به افرادش گفته بود برن و فقط چندتا شخص پیش خودش نگه داشته بود وقتی حمله کردیم یاد اون روزا افتادم و بغضم گرفت و تا خورده زدمش و گفتم بندازند تو انباری عمارتم تا همونجا بپرسه میخوام یکم بهش حال بدم بعد چند ساعت برگشتیم خونه لیا و آجوما و بقیه آشپزخونه بودن غیر از ا/ت*
لیا: او..سلام کوکی ا/ت خوابه راستش یک خبری برات دارم ا/ت.. درواقع..ا/ت درواقع چهار قلو حامله اس
کوک:آجوما برای هفت نفرمون آب هویج درست کرده بود یک هو کل محتویات آب هویج رو ریختیم بیرون و همه زدن زیر خنده*
کوک: چی؟( سرفه شدید)
ا/ت: با سروصدا ها از خواب پریدم و با شکم بزرگم تا جایی که تونستم دویدم سراغ صدا* چخبره؟
کوک: چهار قلوووو؟
ا/ت: خنده* دردشو من میخوام بکشم تو داری چی میگی؟
کوک: مگه من مردم؟ ( بغلش کردم)
Part ۱۸
کوک: باند رو جمع کردیم و رفتیم سر عمارت بکهیون و اونم از شانس خوبمون به افرادش گفته بود برن و فقط چندتا شخص پیش خودش نگه داشته بود وقتی حمله کردیم یاد اون روزا افتادم و بغضم گرفت و تا خورده زدمش و گفتم بندازند تو انباری عمارتم تا همونجا بپرسه میخوام یکم بهش حال بدم بعد چند ساعت برگشتیم خونه لیا و آجوما و بقیه آشپزخونه بودن غیر از ا/ت*
لیا: او..سلام کوکی ا/ت خوابه راستش یک خبری برات دارم ا/ت.. درواقع..ا/ت درواقع چهار قلو حامله اس
کوک:آجوما برای هفت نفرمون آب هویج درست کرده بود یک هو کل محتویات آب هویج رو ریختیم بیرون و همه زدن زیر خنده*
کوک: چی؟( سرفه شدید)
ا/ت: با سروصدا ها از خواب پریدم و با شکم بزرگم تا جایی که تونستم دویدم سراغ صدا* چخبره؟
کوک: چهار قلوووو؟
ا/ت: خنده* دردشو من میخوام بکشم تو داری چی میگی؟
کوک: مگه من مردم؟ ( بغلش کردم)
کوک: باند رو جمع کردیم و رفتیم سر عمارت بکهیون و اونم از شانس خوبمون به افرادش گفته بود برن و فقط چندتا شخص پیش خودش نگه داشته بود وقتی حمله کردیم یاد اون روزا افتادم و بغضم گرفت و تا خورده زدمش و گفتم بندازند تو انباری عمارتم تا همونجا بپرسه میخوام یکم بهش حال بدم بعد چند ساعت برگشتیم خونه لیا و آجوما و بقیه آشپزخونه بودن غیر از ا/ت*
لیا: او..سلام کوکی ا/ت خوابه راستش یک خبری برات دارم ا/ت.. درواقع..ا/ت درواقع چهار قلو حامله اس
کوک:آجوما برای هفت نفرمون آب هویج درست کرده بود یک هو کل محتویات آب هویج رو ریختیم بیرون و همه زدن زیر خنده*
کوک: چی؟( سرفه شدید)
ا/ت: با سروصدا ها از خواب پریدم و با شکم بزرگم تا جایی که تونستم دویدم سراغ صدا* چخبره؟
کوک: چهار قلوووو؟
ا/ت: خنده* دردشو من میخوام بکشم تو داری چی میگی؟
کوک: مگه من مردم؟ ( بغلش کردم)
- ۱۲.۵k
- ۲۰ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط