عاشق یه خلافکار شدم پارت

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۵

فردا
توی خواب ناز بودم که
(صدای آرامش بخش آلارم)
خوابالود به سمت دسشویی رفتم دست و روم و شستم و مسواک زدم و اومدم بیرون رفتم سمت آشپزخونه یه لیوان قهوه خوردم و از اونجایی که بیماری قلبی دارم قرصامو برداشتم که بذارم تو کیفم
رفتم یه لباس ساده پوشیدم و یکم آرایش کردم که
(صدای پیامک)
گوشیمو برداشتم پیامو خوندم که از طرف رئیسم بود
پیام : ماشین رسید برو پایین
پاشدم وسایلمو برداشتمو رفتم پایین دنبال ماشین میگشتم که پیداش کردمو سوار شدم و راه افتاد
راننده : رئیس بهم گفت یه چیزی بهتون بگم
ا.ت : چی ؟
راننده : اگه ازت پرسیدن از طرف کی اومدی بگو از طرف آقای چان اومدم خب ؟
ا.ت : آقای چان کیه ؟
راننده : از همکاراشونه
ا.ت : آها باشه
۱۰ دیقه بعد
راننده : رسیدیم پیاده شو
وسایلامو برداشتم خدافظی کردمو درو بستم
استرس عجیبی گرفته بودم یه نفس عمیق کشیدمو رفتم زنگ آیفون رو زدم
.... : کیه ؟
ا.ت : خدمتکار جدیدم
بعد درو باز کرد منم رفتم تو
اونجا یه عالمه بادیگار بود که هرکدوم یه اسلحه تو دستشون بود
سریع شمردمشون تا یادم بمونه بعدا به رئیس بگم
یهو یه نفر از پشت هلم داد
بادیگارد : حرکت کن
خیلی بهم برخورد ولی باید نقشمو خوب بازی میکردم پس واکنشی ندادم و راه افتادم
وارد خونه شدم....یه خونه ی سیاه رنگ عجیب بود ولی وایب خوبی بهم میداد
تعداد بادیگاردای اونجا رو هم شمردم که یادم بمونه
به خودم اومدم دیدم جلوی یه در ایستادم
ادامه دارد...

۱۰ لایک
دیدگاه ها (۲۳)

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۶بادیگارده رفت در زد وبادیگارد : قر...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۷ دلم نمیخواست برم بیرون دنبال یه ب...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۴ساعت کاریم تمام شده بود رفتم سوار ...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۳رفتم سمت اتاق کارم نشستم پشت میز و...

پارت ۱۶ فیک مرز خون و عشق

پارت ۱۹ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط