مان شازده کوچولو

مان شازده کوچولو

پارت ۸۳

دیانا: چیه تو بگی من نگم

ارسلان: اخمی کردم و رفتم کنارش منم بخونم

دیانا: سریع کتابو بستم و گفتم خیر برات خوب نیست

ارسلان: برا تو خوبه

دیانا: اوهوم سنت کمه نمیتونی بخونی😉

ارسلان: عجب بچه پرو ای من سنم از تو کم تره پدرسوخته

دیانا:تک خنده ای کردم و اوهوم گفتم

ارسلان: کتاب پس کتاب درسیت میمونه پیشه من هر وقت شما اومدی کنار من نشستی با من کتاب خوندن اون وقت بهت میدم

دیانا: جدیدا لوس شدی آخه تو که میخوای کتاب عاشقانه بخونی که چی بشه

ارسلان: میخوام بدونم چی میخوایید از کتاب عاشقانه

دیانا: تو بغلش نشستم و کتاب و باز کردم

ارسلان: از اول

دیانا: نه اولش خوب نیست

ارسلان: بیار وروجک
دیدگاه ها (۱)

رمان شازده کوچولو پارت ۸۴دیانا :باخجالت صفحه اول کتابو اوردم...

رمان شازده کوچولو پارت ۸۵دیانا: گرمای بدنش و حس میکردم حرارت...

رمان شازده کوچولو پارت ۸۲ارسلان: شما خون بخواه فقط میخوای چی...

رمان شازده کوچولو پارت ۸۱دیانا: اوهوم ارسلان: اسمش چیه دیانا...

رمان بغلی من پارت ۶۴دیانا: اوه اوه این چرا درو باز کرد ارسلا...

رمان بغلی من پارت ۱۱۵و۱۱۶و۱۱۷ارسلان :یه روز نشده ناز میشیدیا...

رمان بغلی من پارت۱۰۹و۱۱۰و۱۱۱ ارسلان: لبخند خبیثی رو لبم نشست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط