شب های زمستانی ات بلند همراه همیشگی تنهایی هایم برایت نگ

شب های زمستانی ات بلند همراه همیشگی تنهایی هایم. برایت نگفته بودم که چه احساس خوبی دارم وقتی صدایت را از پشت خواب هایم به گوشم می رسانی. وقتی می خواهی باور کنم این سلام های گرمی که زمزمه ی لبخندت شده اند را فقط برای خودم فرستاده ای. می خواهی این سرمای استخوان سوز را برایم ملایم کنی تا بیشتر از این به خواب های زمستانی دل بدهم که رنگ و بوی تو را دارند. نمی دانم من این طور فکر می کنم یا واقعاً همین طور است. سلام هایت قند را در دل جمله هایم آب می کنند. شب های زمستانی ات آفتابی، همراه همیشگی من. حالا که تا پشت پرچین دیدگانم آمده ای نفسی تازه کن و کمی همین جا بمان.

متن خوانی خانم مهسا ملک مرزبان
رادیو هفت
دیدگاه ها (۱)

ماشین شهرداری هر شب رأس ساعت معلوم از روی خواب هایم رد می شو...

دنبال مقصر می گردی برای رفتن های بی دلیلت، برای داستان های ب...

خرم آن بقعه که آرامگه یار آن جاستراحت جان و شفای دل بیمار آن...

به اندازه ی شمارش تقویم که نه! به اندازه ی کهنسالی ام دلم گر...

می رقصم در دل آوار،می خندم در دل سختی این از خوشحالی نیست؛بل...

خبر داری چرا وقتی دل بی‌تاب میگیردسراغ از خاطراتی دور اما نا...

دوست داشتنت بهانه ایستتا در ایوان بنشینم،و قطره های باران را...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط