من پذیرفتم شکست خویش را

.
. من پذیرفتم شکست خویش را،
پندهای عقل دوراندیش را،
من پذیرفتم که عشق افسانه است...
این دل درد آشنا دیوانه است
میروم شاید فراموشت کنم
با فراموشی هم آغوشت کنم
میروم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
گرچه تو تنهاتر از من میشوی
آرزو دارم شبی عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد را
آرزو دارم خدا شادت کند
بعد شادی تشنه ی نامم کند
آرزو دارم شبی سردت کند
بعد آن شب همدم دردت کند
تا بفهمی با دلم بد کرده ای

با وجود احتیاج دست مرا رد کرده ای
می رسد روزی که بی من لحظه ها را سر کنی
می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی

می رسد روزی که تنها در کنار عکس من
نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی
دیدگاه ها (۱)

به جای آن که اشتیاقشان را از دست بدهند با آرمانی کردن بیش از...

شعر گفتن بعدِ بغض و گریه می چسبد ولیحالمان را عطرِ یارِ رفته...

هرکس به دنبال نداشته‌هایش می‌رود چون داشته‌هایش را دارد؛پس ن...

موفقیت حق شماست.

الا ای دلبر زیبا کجاییچراپیش من تنهانیاییتو تنهایی و من تنها...

عشـق تحقیر شده 𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟒︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵‌‌...

چپتر ۵ _ نقشهاوایل دانشگاه، لیندا خودش را مثل یک سایه نگه می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط