سلام

+سلام
¢به به خواهر کوچولو
+داداش
-مگه نگفت که دشمنشه(اروم تو گوش نیکی)
¥خب نگاه درسته که مهمونی دشمنه ولی عمارت دشمن نیست ما قراره روز اخر بریم اون عمارت امروزو برای استراحت اینجاییم و راستی کسی نمیدونه اینجا ما مافیاییم بجز داداشش(اروم)
+خب گایز ایشون پارک یونجون برادر من هستن
همه اعضا :سلام
¢سلام خوش اومدید رزی برام همه چیو گفت
-خوش بختم من پارک جیمینم
و بقیه اعضا خودشونو معرفی کردن
&منم که میشناسی
¢اره خانوم جیغ جیغو
&درد خودتی بیشور
+این دو رابطه خوبی ندارن
&¢ما
+نه نه یکی دیگه
¥منم دوست پسرلیسا هستم
¢خوشبختم خب بچه ها برید تو اتاقاتون البته اتاقاتون یکیه چونکه اینجا عمارت رزی نیست و پنج تا اتاق داره که یکیش مال اجوما هست و دوتا تا خدمتکارا یکیش خودم و یکی دیگه هم مهمون
+میمون
¢بیتربیت خب حالا برید بالا
&اوکی
∆خب همه رفتن بالا و خوشبخانه تا بوسان فقط دو ساعت راهه و اونا خسته نبودن و سر صبح یعنی ساعت نه بود
&بیاید بشینیم تعریف کنیم
~خب اول کی
&بیاید مثل جرعت و حقیقت
+خب من بطری اوردم
-بچرخونش
+اوکی (چرخوند که به خودش افتاد)
=خب تو باید بگی رزی شی
+من خبب امم اها میریم به شونزده سالگی من
پرش زمانی به شونزده سالگی
+مامان من میرم بیرون
م.ر باشه دخترم بیا بوست کنم
+اومدم اومما(صدای ماچ)
م.ر یادت نره مامان همیشه دوست داره
+باشه مامان منم دوست دارم،
ویو رزی
+رفتم بیرون و کلی گشتم زنگ زدم به مامانم که دیدم جواب نمیده گفتم شاید خوابه یا دستش بنده به بابام زنگ زدم که اونم جواب نمیده کم کم نگران شدم پشت سر هم
+یک تماس از دست رفته
+ده تماس...
+پنجاه تماس ...
+ولی کسی جواب نمیداد فوری رفتم سمت خونه رفتم توی خیابون تهران خونه ما اونجا بود و ما شرکت داشتیم و پولدار بودیم اونم زیاد رفتم جلوی در که دیدم باز بازه رفتم داخل که دیدم ..
دیدگاه ها (۰)

که دیدم (اینجا دیگه فلش بک تمومه داره از زبون خودش میگه) اهه...

از اونجایی که الان ساعت۵:۱۴ دقیقه صبح هست و من الان می خوام ...

پست برای ینفر دیگس

انچه گذشت +-چی(داد)بقیه به جز رزی و جیمین:ما داریم+دانشگاه گ...

پارت ۹(داخل دفتر مدیر علامت مدیر=&)علامت ها:دینا=* ما...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۱

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط