رمان شازده کوچولو
رمان شازده کوچولو
پارت ۵۴
ارسلان: جونم فسقلی
دیانا: نگاهم و بالا اوردم که نگاهم به چشاش مشکیش گره خورد
ارسلان: دستشو کمی کشیدم جلو که رو به روی صورتم قرار گرفت ل.ب.م و به ل.ب.ش چسبوندم و بوسیدمش
دیانا: دستمو روی سینش گذاشتم و به عقب هل دادم یه سانتی متر هم عقب نرفت
ارسلان: ازش جدا شدم
دیانا: شوکه بهش نگاه کردم
ارسلان: قهقهه ای سر دادم
دیانا: ارباب اذیت نکنید
ارسلان: دستمو رو موهای فِرِش گذاشتم و نوازش کردم
.... چند روز بعد ....
دیانا: امروز میرفتیم روستا دلم لک زده بود برای نفس خیلی خوشگل بودم
پارت ۵۴
ارسلان: جونم فسقلی
دیانا: نگاهم و بالا اوردم که نگاهم به چشاش مشکیش گره خورد
ارسلان: دستشو کمی کشیدم جلو که رو به روی صورتم قرار گرفت ل.ب.م و به ل.ب.ش چسبوندم و بوسیدمش
دیانا: دستمو روی سینش گذاشتم و به عقب هل دادم یه سانتی متر هم عقب نرفت
ارسلان: ازش جدا شدم
دیانا: شوکه بهش نگاه کردم
ارسلان: قهقهه ای سر دادم
دیانا: ارباب اذیت نکنید
ارسلان: دستمو رو موهای فِرِش گذاشتم و نوازش کردم
.... چند روز بعد ....
دیانا: امروز میرفتیم روستا دلم لک زده بود برای نفس خیلی خوشگل بودم
- ۳.۷k
- ۱۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط