پاییز من سلام دلم را ندیده ای

پاییز من سلام ، دلم را ندیده ای؟
نزدیک تر بیا!!! تو چرا رنگ پریده ای؟!

انگار مثل من رکب از عشق خورده ای
یا زعفران به صورت نازت کشیده ای؟

اینجا بشین و تکیه بده بر سکوت من
توخسته ای و تازه از این در رسیده ای

بگذار تا حکایت دل را بیان کنم
شاید شبیه قصه ی ما را شنیده ای

روزی مسافری که قطارش ترانه بود
آمد سوار قافیه های سپیده ای

چشمش عجیب وسوسه ی کودکانه داشت
مانند تیله ای که از عابر خریده ای

در دست گرم او تب پروانه مانده بود
در پیله ای که از نخ آتش تنیده ای

یک جرعه شعرخواست که دل را صفا دهد
از استکان لب زده دادم چکیده ای

با خنده گفت: دختر باران! تو محشری
این گونه های سرخ ز باغ که چیده ای؟

تا انتهای کوچه نگاهی غریب داشت
من ماندم و تبسم بر غم تکیده ای

من سالهای سال دلم را ندیده ام
پاییز جان بگو تو دلم را ندیده ای؟!


دیدگاه ها (۲)

🌻 تنها شدن را دوست دارم... غار داری؟جایی برای خلوت بسیار دار...

🌻 زده ام دل به خیابان و به دنبال خودمتا که جویا شوم ازحالت و...

🌹 اگر قایقت شکست ،باشد!!! ....." دلت" نشکند! "دلی" نشکنی.....

در مسیرم هزاران‌پیچُ‌خم دارم رفیقدرد هایی تلخ اما تازه دَم د...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط