حکایت مگوی اندوه خویش با دشمنان

#حکایت/ مگوی اندوه خویش با دشمنان
بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد.
پسر را گفت: باید که این سخن با هیچ کس در میان ننهی.
گفت: ای پدر فرمان تو راست، نگویم ولیکن خواهم مرا بر فایده این مطلع گردانی که مصلحت در نهان داشتن چیست؟
گفت: تا مصیبت دو نشود: یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه.
مگوی اندُه خویش با دشمنان
که «لاحَول» گویند شادی کنان

گلستان سعدی
دیدگاه ها (۱)

وقتی نبخشیده ایم ، انرژی حیاتی وجودمان را صرف آن اتفاقاتی می...

بعد از جنگ جهانی اول اتریش ویران شده بود و فقر و گرسنگی در آ...

#حکایت/ توانگر و درویش توانگر زاده‌ای را دیدم بر سر گور پدر ...

مامانم يادش رفته گوشت ها 🍗🍖 رو بزاره فريزر همه خرابو ترش شدن...

#بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد. #پسر را گفت: نباید که ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط