رمان اوشی نو کو
رمان اوشی نو کو
پارت۶
۲هفته گذشت
اوکو ۴ ماهش بود
یه روز صبح از خواب بیدار شد
دید کنار مامانش خوابیده
با دستش رو شونه ی مامانش زد
کانا: وای چی شده جانم مامان
اوکو: آگا گا
کانا: جان گشنته؟
کانا به اوکو شیر میده
آکوا بیدار میشه
آکوا: 🥱
آکوا: آخه بابایی قربونش بره داره شیر میخوره
ادامه دارد...........
پارت۶
۲هفته گذشت
اوکو ۴ ماهش بود
یه روز صبح از خواب بیدار شد
دید کنار مامانش خوابیده
با دستش رو شونه ی مامانش زد
کانا: وای چی شده جانم مامان
اوکو: آگا گا
کانا: جان گشنته؟
کانا به اوکو شیر میده
آکوا بیدار میشه
آکوا: 🥱
آکوا: آخه بابایی قربونش بره داره شیر میخوره
ادامه دارد...........
- ۲.۷k
- ۲۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط