کنار هم نشسته بودیم زل زده بودیم به آسمون

کنار هم نشسته بودیم زل زده بودیم به آسمون
پرسید از چی میترسی؟
نگاش کردم و گفتم از تنهایی؛
بغلم کرد..
پرسید الان چی؟
گفتم هنوزم از تنهایی
اما حالا بیشتر
خیلی بیشتر :)
#
دیدگاه ها (۱)

انگار یه چیزی گم‌کرده باشی،هی میگردی پیداش نمیکنی وکلافه میش...

#شایف من تحن لل مایفگدونک تذکرهم بکلشی #ومایذکرونک..

#حرف هایم #ماه شدند #ستاره شدند #آسمان را #تنها ... ببین !...

وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد... پلک نزد،...

black flower(p,243)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط