گفتم دلم دلتنگ توست گفتی مدارا کن گلم

گفتم. دلم دلتنگ توست گفتی مدارا کن گلم
با اشک حسرت نیمه شب گفتی مداوا کن گلم


گفتم غریبم بیکسم بی تو اسیرِ درد و غم
گفتی به یاد خاطرات این لحظه زیبا کن گلم


گفتم بیا در هر طپش قلبم صدایت میزند
گفتی به جایم با نسیم در خواب نجوا کن گلم


گفتم بیا بی تو جهان زندانِ تاریک و سیاه
گفتی که دنیا را قفس از عشق معنا کن گلم


گفتم بیا با بوسه ای آرام کن این خسته جان
گفتی گل حسرت بکار در سینه غوغا کن گلم


گفتم دلت سنگی شده دیگر به فکرم نیستی
گفتی برو بر حال خود فکری به فردا کن گلم


گفتم شدم سنگ صبور دلخسته از نامردمی
گفتی عزای عشق را در سینه بر پا کن گلم
دیدگاه ها (۱)

دو چشم من تو را در آ سمان گم می کند امشبتو را چون ماه نورانی...

چشمِ مستِ یارِ من میخانہ مےریزد بهممحفلِ مستانہ را رندانہ مے...

دستانم بوی گل میداد مرا به جرم چیدن گل دستگیر کردند...بی آنک...

شراب شوق می نوشم به گرد یار می گردمسخن مستانه می گویم ولی هو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط