رزکوچک
╭────────╮
𝐥𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞
╰────────╯
رُزکـــوچــــک²⁶
لبخند ملیحی زد و گفت:حسودیت شده!،پس دلیل رفتارت اینه؟،حرفای دیروز..
حرفشو قطع کردم و گفتم:نـ..نه..من
یهو لباشو گذاشت روی لبم و آروم بوسید.
لبشو جدا کرد و موهامو نوازش کرد و گفت:برای اتفاق چند شب پیش،تحقیق کردم،یکی از نگهبانا دیده بوده که نانسی داره با یه مرد حرف میزنه.
بهش مشکوک شده بودم برای همین گفتم بیاد اتاقم
چقدر ماهر بود توی دروغ گفتن،فکر کرده من احمقم؟
چشمامو توی صورتش چرخوندم و گفتم:بله،و بعدش بهش اعتراف کردین
آروم خندید و گفت:حسود کوچولو
لبخندش محو شد و گفت:دیگه نمیخوام حتی اسمشو بشنوم
سرمو کج کردم و پرسیدم:چرا؟
فلش بک(ویو نویسنده)
نانسی با ذوق در اتاق تهیونگ رو باز کرد و وارد شد.
تهیونگ روی صندلیش نشست و روبه نانسی گفت:قفلش کن
نانسی با لبخندی که روی لبش بود در رو قفل کرد و به تهیونگ نزدیک شد و گفت:بلاخره آقای کیم میخوان با دوست قدیمیشون حرف بزنن؟
تهیونگ از روی صندلیش بلند شد،نیشخند زد و گفت:سریع میرم سر اصل مطلب،بهم علاقه داری؟
نانسی با چشم های گرد شده گفت:چرا این سوال رو میپرسی؟
تهیونگ بلند گفت:سوالمو با سوال جواب نده
نانسی نفس عمیقی کشید و بلند و واضح گفت:بـــله،بله آقای کیم تهیونگ من شما رو دوست دارم،اما این عشق یه طرفه چه ارزشی داره؟
تهیونگ به میز تکیه داد و گفت:از کجا معلوم،شاید یک طرفه نباشه
نانسی لبخند پر رنگی زد و...
#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#رز_کوچک#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
𝐥𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 𝐫𝐨𝐬𝐞
╰────────╯
رُزکـــوچــــک²⁶
لبخند ملیحی زد و گفت:حسودیت شده!،پس دلیل رفتارت اینه؟،حرفای دیروز..
حرفشو قطع کردم و گفتم:نـ..نه..من
یهو لباشو گذاشت روی لبم و آروم بوسید.
لبشو جدا کرد و موهامو نوازش کرد و گفت:برای اتفاق چند شب پیش،تحقیق کردم،یکی از نگهبانا دیده بوده که نانسی داره با یه مرد حرف میزنه.
بهش مشکوک شده بودم برای همین گفتم بیاد اتاقم
چقدر ماهر بود توی دروغ گفتن،فکر کرده من احمقم؟
چشمامو توی صورتش چرخوندم و گفتم:بله،و بعدش بهش اعتراف کردین
آروم خندید و گفت:حسود کوچولو
لبخندش محو شد و گفت:دیگه نمیخوام حتی اسمشو بشنوم
سرمو کج کردم و پرسیدم:چرا؟
فلش بک(ویو نویسنده)
نانسی با ذوق در اتاق تهیونگ رو باز کرد و وارد شد.
تهیونگ روی صندلیش نشست و روبه نانسی گفت:قفلش کن
نانسی با لبخندی که روی لبش بود در رو قفل کرد و به تهیونگ نزدیک شد و گفت:بلاخره آقای کیم میخوان با دوست قدیمیشون حرف بزنن؟
تهیونگ از روی صندلیش بلند شد،نیشخند زد و گفت:سریع میرم سر اصل مطلب،بهم علاقه داری؟
نانسی با چشم های گرد شده گفت:چرا این سوال رو میپرسی؟
تهیونگ بلند گفت:سوالمو با سوال جواب نده
نانسی نفس عمیقی کشید و بلند و واضح گفت:بـــله،بله آقای کیم تهیونگ من شما رو دوست دارم،اما این عشق یه طرفه چه ارزشی داره؟
تهیونگ به میز تکیه داد و گفت:از کجا معلوم،شاید یک طرفه نباشه
نانسی لبخند پر رنگی زد و...
#فیک#رمان#جیمین#بی_تی_اس#رز_کوچک#وی#تهیونگ#جونگکوک#شوگا#نامجون#جی_هوپ#جین#سناریو
- ۷.۲k
- ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط