نمیدانم اگر موسیقی و چای و قهوه را نداشتم اگر با نور و

نمی‌دانم اگر موسیقی و چای و قهوه را نداشتم، اگر با نور و با گیاه و با کتاب، حالم خوب نمی‌شد، اگر پاییز و بهار و باران و برف را دوست نداشتم؛ برای دلخوشی -در خالی‌ترین حالات ممکن جهانم- به کدامین اتفاق چنگ می‌زدم و کدامین طعم و تصویر را بهانه می‌کردم و کدامین دلخوشیِ کوچک را در آغوش می‌کشیدم تا به خودم بقبولانم که زندگی هنوز هم زیباست!
دیدگاه ها (۰)

از وسعتِ لبخندِ تو...جان می‌گیرد زندگی...بگذار لبخندت...حالِ...

شايد عشق را بد فهميده ايمكه تنهاييش مى ماند ودلتنگى...و دستى...

دستم راکه بی‌هوا می‌گیریدلم را هوایی می‌کنیبا تو پروازپر نمی...

نمیدانی داشتنت،میانِ تمامِ این نداشتن هامیانِ تمامِ این ن‍‍خ...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁵⁴حرفی برای گفتن نداشتم... فقط سکوت کردم. ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط