بدبوی

#بد_بوی
#پارت_۴۵

#گریسون

وقتی میریم جیمسون رو ببینیم در حال خندیدن با الینا دیدیم

اخمام توهم رفت ولی به روی خودم نیاوردم
الان تنها چیزی که مهم بود برادرم بود جمیسون

باز دست از الینا بکشم اون عشق برادرمه جفتشون هم عاشق همن
این رو وقتی جیمسون تیر خورده تو چشمای الینا دیدم

میدم جلو و دست جیمسون رو میگیرم
_خوبی داداشم؟

_اره ممنون

روش رو ازم بر میگردونه بهم محل نمیده قشنگ معلومه
حق هم داره
داشتم عشقش رو ازش می‌دزدیدم
ولی تموم شد
دیگه تمومه از اینجا میرم

#الینا

بعد از اینکه جیمسون خوابید و خواست استراحت کنه هممون از اتاقش بیرون رفتیم که سریع گریسون غیب شد

برادرش مریضه این معلوم نیست کدوم گوری میره
به درک
دیگه برام اهمیتی نداره

الان فهمیدم حس هام قاطی شده بود من جیمسون رو دوست دارم گریسون کیلو چند؟

باید از این به بعد فقط پیش جیمسون باشم

#جیمسون

وقتی از خواب بیدار میشم میبینم شب شده و الینا کنارم روی صندلی خوابش برده

اخی عشق ناز من
نخواسته تنهام بزاره

عاشق این دخترم عاشقش
دست خودم نیست حسم کم نمیشه زیاد میشه

یهو انگار حس میکنه بهش خیره شدم که چشماش رو اروم باز میکنه

اینم پارت هدیه جمعه
پارت جبرانی هم الان میزارم