رمان شازده کوچولو
رمان شازده کوچولو
پارت ۱۱۰
دیانا: همینکه رسیدیم عمارت خسته روی تخت افتادم همون جوری خوابم برد
ارسلان: منم جای شما بودم الان میخوابیدم آروم لباساشو از تنش درآوردم و لباس خونگی تنش کردم کنار جسم کوچولوش دراز کشیدم و بغلش کردم
.... پرش زمان ....
ارسلان: قربون اون چشای خوشگلت برم برای چی گریه میکنی
دیانا:....
ارسلان: خوشحال نیستی جوجه هامون تو راهن
دیانا: اشک صورتم و پاک کردم به عکس نگاه کردم باز گریم گرفت
ارسلان: تو بغلم گرفتمش و ل.ب.ا.ی خیس شو بوسیدم
پارت ۱۱۰
دیانا: همینکه رسیدیم عمارت خسته روی تخت افتادم همون جوری خوابم برد
ارسلان: منم جای شما بودم الان میخوابیدم آروم لباساشو از تنش درآوردم و لباس خونگی تنش کردم کنار جسم کوچولوش دراز کشیدم و بغلش کردم
.... پرش زمان ....
ارسلان: قربون اون چشای خوشگلت برم برای چی گریه میکنی
دیانا:....
ارسلان: خوشحال نیستی جوجه هامون تو راهن
دیانا: اشک صورتم و پاک کردم به عکس نگاه کردم باز گریم گرفت
ارسلان: تو بغلم گرفتمش و ل.ب.ا.ی خیس شو بوسیدم
- ۳.۱k
- ۰۹ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط