چندپارتی

چندپارتی☆

p.2

سرت به یک طرف پرت شد و چند ثانیه فقط زنگ گوش هات رو می شنیدی .

_جونگکوک ...

اسمش از دهنت افتاد ناباورانه.

قبل از اینکه و تعادلت رو پیدا کنی، عصبانیتش دوباره فوران کرد.
با پا ضربه ای به پات زد ؛نه برای درد، برای انداختنت
پات خالی شد و محکم خوردی زمین .

نفس توی سینت گیر کرد

درد از زانوت بالا دوید و دستت ناخودآگاه روی شکمت نشست.

سکوت .

جونگکوک خشکش زد.

چهره اش رنگ باخت، انگار تازه خودش رو دید.

_من... من چی کار کردم؟

صداش دیگه عصبانی نبود؛ترسیده بود.

تو روی زمین نشسته بودی ، اشک هات بی صدا ریخت .

_تو از خط رد شدی ...

اهسته گفتی ، اما هر کلمه مثل فریاد بود.

اون جلو اومد ،زانو زد ، دستاش لرزید.

_من نمی خواستم ...من کنترل خودمو از دست دادم ...

نگاهش نکردی.

فقط گفتی :

_همین ترسناکه .
دیدگاه ها (۱)

چندپارتی☆p.3چند ثانیه سکوت بین تون حکم فرما بود، مثل دنیا که...

چندپارتی☆p.4چند روز بعد، سکوت بین شما پر از حرف‌های ناگفته ب...

چندپارتی☆p.1_بس کن دیگه صدات بالا رفته بود و دستات میلرزید _...

چندپارتی☆p.4جمعه صبح ساعت۳۰ :۹ دقیقه ات: دیشب اینقدر گریه کر...

چندپارتی☆p.1ساعت ۱:۳۰دقیقهجونگکوک در اتاق رو میزنه ولی ات جو...

ادامه سناریو قبلییی؟؟:))تهیونگ: حالش اصلا خوب نبود. هروز گری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط