فصل

فصل ۲
پارت ۸
ویو نویسنده
بادیگارد در ماشین یونگی رو باز می‌کنه
بادیگارد: بفرماید قربان
یونگی:ممنون
یونگی وارد شرکت میشه و در اتاق نامجون رو میزنم
نامجون:بیا تو
یونگی:سلام..مستر کیم
نامجون:بهههه مین یونگی.. مقلب به شوگا
یونگی:چطوری؟ خیلی وقته ندیدمت
نامجون:بله دیگه شما که یادی از ما نمیکنی
یونگی:نکه تو حالی از ما می‌پرسی
نامجون:باشه بابا..تو خوبییی
یونگی:خودم میدونم
نامجون:خب حالا... جشن امشب که هستی
یونگی:نه نمیام
نامجون:چی نشنیدم (بالش مبل رو تو دستش گرفته)
یونگی میام میام
نامجون:راستی بزرگترین مافیا های جهان که سه نفرن هم هستن
یونگی:چی..خدایی؟
نامجون:مافیای زن یه نفره اما مافیای مرد دو نفرن
یونگی: اعع جالبه
نامجون:از فک و فامیل های شما کسی مافیا نیست؟
یونگی: نبابا چی میگی..مافیا کجا بود؟
نامجون:عجیبه...
یونگی:چی عجیبه؟
نامجون: بزرگترین مافیای زن جهان فامیلیش مینه
یونگی: چیی؟ شوخی نکن
نامجون:به خدا
یونگی:یعنی کیه؟
نامجون: امشب میبینی..
امشب هرجور شده میام
نامجون باید بیای
یونگی:من دیگه برم شب می‌بینمت
نامجون: خدافظ
ویو ا.ت
..........................
دوستان قراره باحال بشه
شرایط پارت بعد
لایک:پنج
کامنت:چهار
دیدگاه ها (۱۰)

فصل ۲پارت ۹ویو ا.تامشب با جونگکوکینا و جیمینینا باید برم مهم...

سلام دوستانخواستم بگم که فیک دختر من(همین فیک)رو میزارم اما ...

فصل ۲پارت ۷ویو یونگیالان ۵ سال از مرگ ا.ت میگذره..خیلی پشیمو...

سلام دوستان ببخشید دیر شد😁یخورده کار داشتم برا همین 💫

پارت ۳ ا.ت ویو آخ آخ سرم چقدر درد میکنه کم کم همچی برام واضح...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط