#مافیای خشن پارت هفتم
(فلش بک فردا)
ویو کوک:
بیدار شدم رفتم حموم و بقیه کارا رو کردم و خواستم برم پایین یادم به دیشب افتاد هه دختره ی لوس به من نگو هرزه(ادا در میاره) ولی خیلی کیوت بود جونکوککک! اینا چیه داری بش فکر میکنی اه اصلا هم کیوت نبود ولی اخه لالالالالا جونکوکم خفه شو خفه شو(داره باخودش حرف میزنه)
رفتم پایین که ات رو دیدم جوارب شلواری پوشیده بود؟
فهمیدم دیشب که خورد زمین پاش زخم شد اخی! جونکوکک(داد زدو اینو گفت)
یدفعه همه برگشتن سمتم منم گفتم جونکوک خیلی دوست دارم بعدش همه رفتن پی کارشون تو حس بودم که صدای داد یونا اومد(همون دختره که به جونکوک میچسبید)
یونا: گفتم درشون بیار نشنیدی(با داد)
ات: اما من..
یونا: ببین دختره ی چش سفید میدونی اگه درشو نیاری چی میشه میری توی اون اتاقی که اونجاس اسمش هم روشه اتاق شکنجه هه
ات: ....... (بغض کرده بود و سرش پایین)
یونا: هویییی(با داد)
کوک: یونا بس کن(با داد)
یونا: ددی رفتارشو میبینی که
جونکوک دست ات و میگیره و میبره اتاق خودش و روی صندلی میزارتش و جوراب رو از پاش در میاره که ات فکر بدی میکنه و
ات: چیکار میکنی متجاوزز
جونکوک: (میخنده)
ات: کمک کمک
جونکوک: اروم باش بابا میخوام چسب زخم بزارم روی زخمت
ات:......
جونکوک چسب زم میزاره روی زخم ات و میره بیرون ات هم سریع پشت سرش میره که بره بیرون که یهو جونکوک دم در وایساد و ات با سر رفت تو کمر جونکوک جونکوک سرش رو برگردوند دید ات داره میوفته که سریع کمرشو گرفت یکم چشم تو چشم بودن که یهم جونکوک گفت
جونکوک: تنت میخاره ها
ات: ب. بب. بخشید
جونکوک بلندش میکنه و میره
ویو ات: جونکوک رفت منم پشت سرش رفتم خواستم برم ظرف هارو بشورم که یهو دیدم چند تا پسر روی کاناپه ها نشستند که دیدم یکیشون برام اشناست وای خاک تو سرم همون طلب کارست
سریع رومو برگردوندم و رفتم تو اشپز خونه که اجوما گفت
اجوما: اوه دخترم اومدی لطفا این شیرینی هارو بگیر و برو پذیرایی کن
ات: اما
یونا از اون طرف داد زدو گفت
یونا: برو دیگه خدمتکار زشتتتت با اون قیافت
ویو ات:
اینو گفت و پسرا منو نگاه کردن
بعدش شیرینی رو گرفتم رو به روی جونکوک که یهو گفت
جونکوک: اتتت
ات: بله ارباب
کوک: موهاتو درست کن شبیه جن خونه متروکه شدی
یونا میاد پیش جونکوک میشینه و میگه
یونا: ددی جن بود حداقل اینجوری قیافه ی ع***نشو نمیبینیم
کوک: تو خفه
یهو جونکوک موهای ات رو کنار میزنه و با کشی که توی دست ات بود موهاشو میبنده که یهو...
ادامه دارد..
نظرتون رو بگید♥
ویو کوک:
بیدار شدم رفتم حموم و بقیه کارا رو کردم و خواستم برم پایین یادم به دیشب افتاد هه دختره ی لوس به من نگو هرزه(ادا در میاره) ولی خیلی کیوت بود جونکوککک! اینا چیه داری بش فکر میکنی اه اصلا هم کیوت نبود ولی اخه لالالالالا جونکوکم خفه شو خفه شو(داره باخودش حرف میزنه)
رفتم پایین که ات رو دیدم جوارب شلواری پوشیده بود؟
فهمیدم دیشب که خورد زمین پاش زخم شد اخی! جونکوکک(داد زدو اینو گفت)
یدفعه همه برگشتن سمتم منم گفتم جونکوک خیلی دوست دارم بعدش همه رفتن پی کارشون تو حس بودم که صدای داد یونا اومد(همون دختره که به جونکوک میچسبید)
یونا: گفتم درشون بیار نشنیدی(با داد)
ات: اما من..
یونا: ببین دختره ی چش سفید میدونی اگه درشو نیاری چی میشه میری توی اون اتاقی که اونجاس اسمش هم روشه اتاق شکنجه هه
ات: ....... (بغض کرده بود و سرش پایین)
یونا: هویییی(با داد)
کوک: یونا بس کن(با داد)
یونا: ددی رفتارشو میبینی که
جونکوک دست ات و میگیره و میبره اتاق خودش و روی صندلی میزارتش و جوراب رو از پاش در میاره که ات فکر بدی میکنه و
ات: چیکار میکنی متجاوزز
جونکوک: (میخنده)
ات: کمک کمک
جونکوک: اروم باش بابا میخوام چسب زخم بزارم روی زخمت
ات:......
جونکوک چسب زم میزاره روی زخم ات و میره بیرون ات هم سریع پشت سرش میره که بره بیرون که یهو جونکوک دم در وایساد و ات با سر رفت تو کمر جونکوک جونکوک سرش رو برگردوند دید ات داره میوفته که سریع کمرشو گرفت یکم چشم تو چشم بودن که یهم جونکوک گفت
جونکوک: تنت میخاره ها
ات: ب. بب. بخشید
جونکوک بلندش میکنه و میره
ویو ات: جونکوک رفت منم پشت سرش رفتم خواستم برم ظرف هارو بشورم که یهو دیدم چند تا پسر روی کاناپه ها نشستند که دیدم یکیشون برام اشناست وای خاک تو سرم همون طلب کارست
سریع رومو برگردوندم و رفتم تو اشپز خونه که اجوما گفت
اجوما: اوه دخترم اومدی لطفا این شیرینی هارو بگیر و برو پذیرایی کن
ات: اما
یونا از اون طرف داد زدو گفت
یونا: برو دیگه خدمتکار زشتتتت با اون قیافت
ویو ات:
اینو گفت و پسرا منو نگاه کردن
بعدش شیرینی رو گرفتم رو به روی جونکوک که یهو گفت
جونکوک: اتتت
ات: بله ارباب
کوک: موهاتو درست کن شبیه جن خونه متروکه شدی
یونا میاد پیش جونکوک میشینه و میگه
یونا: ددی جن بود حداقل اینجوری قیافه ی ع***نشو نمیبینیم
کوک: تو خفه
یهو جونکوک موهای ات رو کنار میزنه و با کشی که توی دست ات بود موهاشو میبنده که یهو...
ادامه دارد..
نظرتون رو بگید♥
- ۱۰.۴k
- ۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط