عشق چیزی که دراندیشه من بودنبود

عشق ، چیزی که دراندیشه من بود،نبود
ثمر عشق، به جز آتش نمرود نبود


ازخودش هرچه به من گفت، دلم باور کرد
ولی این خانه خراب ، آنچه که فرمود نبود

عشق مفهوم قشنگی ست یقینأ،اما
کاش دوران خوشش ، اینهمه محدود نبود

گرچه هر راه ، خطرهای خودش را دارد
کاش هرگز خطری درگذر رود نبود

حجم «اندوه» فقط توی غزل
می گنجد
دفترم کاش پس از تو غزل آلود نبود
دیدگاه ها (۲)

تقویم را ورق زده ام ...تا به تو رسیددر فصل های گرم تماشا به ...

چشم دریایی تو شبتاب هر شعر و غزل من فدای چشم زیبای تو بودم ا...

دوباره می نویسمت ..کنارِ بیت آخرموچکه چکه می چکم...به سطر ها...

.امشب بیا و عشق را از ابتدا بنویسزیباترین احساس خود را، بی‌ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط