برگشته ای که سبزکنی شالی مرا

برگشته ای که سبزکنی شالی مرا
پایان دهی زمان بداقبالی مرا
برگشته ای که باهیجانت درآوری
تاحد مرگ گریه ی خوشحالی مرا
توقادری که بشکفی ونُو نَوا کنی
حتی تن خزان زده ی قالی مرا
توقادری به گوشه ی چشمی هنوز هم
ویران کنی ابهت پوشالی مرا
حسرت نمی خورم که جوانی گذشته است
زیباکنی اگر تومیانسالی مرا
از مرگ هم گلایه ندارم اگر لبت
امضا کند جواز سبکبالی مرا
با چند تا گلایل نم خورده تازه کن
گلدان روح ازهیجان خالی مرا


#مهدی_عابدی
دیدگاه ها (۲)

از زلزله و عشق خبر کس ندهدآن لحظه خبر شوی که ویران شده ای #...

چه دشوار است سر بر شانه ی ِ دیوار بگذارمبلرزد دستم از گریه، ...

دل ز تن بردی و در جانی هنوز دردها دادی و درمانی هنوز آشکارا ...

قلب من، همچو سفارتخانه‌ها تسخیرِ توقاف آن از آن تو، الباقیش ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط