My wild boy fired

" My wild boy fired "
Part : 14


تهیونگ دسا ات رو گرفت و از کلاس زد بیرون و به سمت دفتر راه افتاد

تهیونگ صبر کن
–چیشده
همش تقصیر توعه الان چه گلی به سرم بریزم
–چیزی نیست بسپرش به من
صبرکن میخوای چیکار کنی
–گفتم بسپرش به من

وقتی به اتاق مدیر رسیدن تهیونگ بدون در زدن درو باز کرد و رفت داخل نشست روی مبل و دستاش و کرد داخل جیب های لباس ورزشیش

–ات بیا بشین
چ.چی
مدیر : بچه جون تو ادب نداری
–گفتم بیا بشین*اشاره به مبل*
مدیر : ت.....

که در باز شد و استادشون اومد داخل

استاد : جناب مدیر * ادای احترام*
مدیر : چیشده این دوتا چیکار کردن

ویو ات
واییییییییییی بدبخت شدم الان بهش میگه.....آبروم میره

استاد : سر کلاس باهم حرف میزدن

ویو ات
آخیشششش یه لحظه گرخیدم گفتم الانه که لومون بده خداروشکر نفهمیده

آخیش خیالم راحت شد*خوشحال*
مدیر : هوی تو دختره ی بی چشم رو
–الان چی گفتی*عصبی ولی آروم*
مدیر : ها...تو ی الف بچه چطور جرعت میکنی*حرصی*
–هع الف بچه*میشخند*
استاد : این چه طرز برخورد با بزرگتره* عصبی*
–من الف بچه میتونم خیلی کارا کنم
مدیر : مثلا میخوای چه غلطی بکنی
–ببینم مگه نمیدونی چرا انتقالی گرفتم
مدیر : ها..به من گفتن به خاطر جابجایی خونتون انتقالی گرفتی
–خب اشتباه به ارضتون رسوندن

بلند شد که...........


ادامه دارد..........

حمایت کمه😢

بچه ها مریز شدم دارم میمیرم😢🥺