فرار من

۸۷







تا این رو گفتم انگار آتیشش زدن ! چشماش برزخی شد و توی یک حرکت جوری لباسم رو کشید سمتش که صدای پاره خوردنشو شنیدم

جلو لباسم رو گرفت و پرتم کرد کنار خودش روی تخت.

کاملا شکه شده بودم . زل زده بود توی چشمام . مثل خرگوشی که افسون چشم مار میشه نگاه ش میکردم . انگار قفل شده بودم.

تا به خودم امدم خواستم فحش بدم که نیم رخ شد روم و چونم رو توی دستش گرفت. از چشماش سرخش و نفس های کشیدش ترسیدم. ترسناک شده بود .

دستاشو مثلا نوازش وار ولی با خشونت روی پهلوم کشید.

داشتم قالب تهی میشدم. ولی چیزی نمیگفتم. با صدای خش دار گفت:






جنگکوک.... خوب با اون مرتیکه آشعال لاس میزدی! حالا نوبت ما که شد پاک و معصوم شدی ؟؟ توهم یک آشغالی مثل تمام دخترا. توهم مثل بینا خراب و کثیفی. صبر کن ببنم. تو اصلا دختری؟ ادعای پاکید میشه با زیر دست من میریزی روهم ؟ همتون یک مشت هرزه بی لیاقتین .







با دهن باز نگاهش میکردم.

داشتم خورد میشدم زیر این همه تحقیر و تهمت. اشکام بی مها می ریخت . با پاهاش قفلم کرده بود نمیتونستم تکان بخورم ‌

پست و هرزه هیکلته بیشعور

تف انداختم توی صورتش با گریه گفتم:





یوری.... خفه شو عوضی هرزه خودتی . تن لشتو از روم بردار . اون کارمندای کثیفتم عین خودتن حرف دهنتو بفهم .






یهو احساس کردم یه طرف

صورتم آتیش گرفت . برای بار دوم شکه شدم.

دیگه بس بود. خیلی تحقیر شده بودم. این داشت چه غلطی میکرد ؟ منو زد؟؟ کسی که تا حالا کسی جرعت نکرده نازک تر از گل بهش بگه ؟؟

خواستم چیزی بگم که با دادش سکته کردم و خفه شدم.





جنگکوک.... مثل این که حالیت نیست داری با کی حرف میزنی دختره احمق! صداتو ببر.





بوی شدید الکل اذیتم میکرد .

معلوم بود این حالتهاش غیر عادیه.

از بی پناهی خودم گریم گرفت.

از این که راحت من رو میزد و کسی چیزی نمی‌ فهمید. چقدرتنها بودم .

این طوری هوام رو داشت ؟

نفس نفس میزد . هنوز عصبی بود .

دوتامون نفس نفس میزدیم .

من به خاطر گریه و فشاری که روم بود اون واسه عصبانیت .

تو فاصله نزدیک خیره شده بود بهم .

بی صدا هق هق میکردم .

کاش اون کوفتی رو نمی‌خورد.


کاملا معلومه خیلی بد مسته.
دیدگاه ها (۱۹)

اسمات بلاخره اسمات 🤣🤣🤣😊خوب هر کس دوست نداره و جنبه ندارم نخو...

فرار من

فرار من

فرار من

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط