پارت ۲

اینو گفت که خودمم تحریک شدم و سرمو جلو بردم و لبامو روی لباش حرکت میدادم و اون بی حرکت مونده بود...حتی از پشت پلکام هم میتونستم تعجب رو توی صورتش حس کنم...از اینکه حرکتی نکرد عقب کشیدم...که گفت
~چرا این کارو کردی... میخواستم خودم شروع کنم
=ببخشید...ددی...دیگه تکرار نمیشه
وقتی گفتم ددی بهم پوزخند زد.. ترسیدم. نکنه بدش اومده باشه...داشتم به گندی که زدم فکر میکردم...که این بار لب های درشتی روی لبام حرکت کرد...چشمام رو بستم تا بهتر بتونم روی لب هاش تمرکز کنم...که چیزی پرید بین برنامه ریزی هام...خیلی غیر منتظره بود...وقتی از لبام اجازه ورود زبونشو گرفت...داشتم به این فکر میکردم که بعد از این کارا دیگه روم نمیشه به جین نگاه کنم...هیییی...جیا جین منتظره...چرا داری فکر میکنی؟...دهنمو باز تر کردم که خودمم زبونمو جلو بردم و به زبون جین رسوندم...بعد اتصال لحظه ای زبونامون...دوباره به هم وصلشون کردیم...زبونشو تا میتونست وارد دهنم کرد...از این فرصت استفاده کردم و با لبام زبونشو گیر انداختم...مکیدن زبونش حس بهشت داشت نمی‌تونستم ازش سیر شم...که زبونشو کشید بیرون و ازم جدا شد...تو چشام زل زد که سعی کردم بهش نگاه نکنم..
~عاااااحححح....بیب...چطوری انقدر تحریک کننده ای(خمار)
=چ..چیییی؟!...
که این دفعه با حس لباش روی گردنم ناله هام شروع شد...
=عااحح...ددی...
که گردنم و از پشت گرفت و بیشتر به لباش فشار داد...یهو دندوناشو روی گردنم حس کردم
=عاااححح....آیییی...ددی..آرومتر
درد و لذت با هم مخلوط شده بود...از گردنم دلکند...دستشو از ترقوم تا روی کش شلوارم نوازشوار کشید...
=عاااححح...
از کمرم بلندم کرد و سوتینمو باز کرد...داشت درش می‌آورد که دستشو گرفتم
~نترس بیب...ما بلاخره روزی همو اینجوری میبینیم...دیر و زودش که فرقی نداره..
دستمو برداشتم و اجازه دادم کاری که میخواد رو بکنه...چشامو بستم که صحنه روبه روم رو نبینم...که یکی از سینه هامو تو دهنش کشید...لذتش قابل تحمل نبود و قلبم داشت از شدت این لذت پاره پاره میشد
=عاااححح...ددی...زود باش
دیگه خجالت نمی کشیدم فقط میخواستم جین رو تو خودم حس کنم...دیدم سرعتشو بالا برد... شلوارم رو در آورد...
=ددی...
~جانم بیب
دستمو کشیدم رو تیشرتش
=درش بیار... لطفاً...ددی
به ثانیه نکشید که سیکسپک هاش جلوم نمایان شد...با یک دور تاب خوردن جین رفت زیر و من اومدم روش...هر یکی از پک های سیکس پکشو گاز میگرفتم و بعد می بوسیدم...
جین چشماشو بسته بود و ناله های مردونه ای میکرد...
~بیب..عااااحححح...من دیگه...عااااحح...تحمل ندارم
برگشتیم سر جاهامون...مثل جت شلوارشو در آورد و باکسرش هم همینطور بعد هم شورت منو در آورد...و آروم آروم واردم کرد...خیلی درد داشت و تحمل سایزشو نداشتم...آروم تا ته کرد توم...کمی صبر کرد تا بهش عادت کنم...
=حرکت کن
شروع کرد...خیلی درد وحشتناکی داشت...بعد از چند دقیقه لذت جاشو گرفت...نزدیک بودم و از سرعت گرفتن ضربات جین فهمیدن اینکه نزدیکه سخت نبود...بعد از چند ضربه دیگه بلاخره ارضا شدیم...بعدش رفتیم حموم و لباسامونو پوشیدیم و خوابیدیم...

عاشقتونم...عشقولیای من❤️‍🔥🫰🏻
دیدگاه ها (۳)

پارت ۳

پارت ۴~وارد عمارت میشیم... هدفمون مین یونگی و هوسوک هستند......

پارت ۱

سلام عزیزانمعشقای قشنگمشروع فیک جین دوتا شرط کوچیک دارهلطفاً...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط