رمان بغلی من
رمان بغلی من
پارت ۴۸
یاشار: کت شلوار خوشگلمو( عکسشو میزارم) پوشیدم رو به دیانا کردم آبجی خوشگل شدم
دیانا: آره بچه من برم لباسمو بپوشم بیام یه لباس صورتی خوشگل بلند پوشیدم با یه شال هم رنگش و یه کفش پاشنه دار( عکسشو میزارم)ارسلان زنگ زد گفتش داره میاد دنبالمون گل و شیرینی هم گفت میخره منم خیالم راحت شد
ارسلان: یه کت و شلوار پوشیدم( عکسشو میزارم) ساعتم و انداختم تو دستم و موهامو سشوار کشیدم رفتم یه گل خوشگل و شیرینی تر گرفتم رفتم به آدرسی که دیانا داده بود برم دنبالشون بعد دقایقی رسیدم و از ماشین پیاده شدم در زدم
دیانا: با عجله پله هارو پایین اومدم که قافل از اینکه یاشار درو باز کرد تا اومدم موقعیت و درک کنم فرو آمدم رو زمین
ارسلان: با عجله از پله ها اومد داشت پرت میشد رو زمین که بازوشو چنگ زدم و نگرش داشتم حواست کجاست
دیانا: وای خدایا شکرت لباسم چیزیش نشد ارسلان گرفتتم اما خیلی خجالت زده شدم بغضی کردم که از چشم یاشار پنهان موند اما از چشم ارسلان نه لبخند دل گرمی زد که بیشتر خجالت کشیدم
ارسلان: علیک سلام
پارت ۴۸
یاشار: کت شلوار خوشگلمو( عکسشو میزارم) پوشیدم رو به دیانا کردم آبجی خوشگل شدم
دیانا: آره بچه من برم لباسمو بپوشم بیام یه لباس صورتی خوشگل بلند پوشیدم با یه شال هم رنگش و یه کفش پاشنه دار( عکسشو میزارم)ارسلان زنگ زد گفتش داره میاد دنبالمون گل و شیرینی هم گفت میخره منم خیالم راحت شد
ارسلان: یه کت و شلوار پوشیدم( عکسشو میزارم) ساعتم و انداختم تو دستم و موهامو سشوار کشیدم رفتم یه گل خوشگل و شیرینی تر گرفتم رفتم به آدرسی که دیانا داده بود برم دنبالشون بعد دقایقی رسیدم و از ماشین پیاده شدم در زدم
دیانا: با عجله پله هارو پایین اومدم که قافل از اینکه یاشار درو باز کرد تا اومدم موقعیت و درک کنم فرو آمدم رو زمین
ارسلان: با عجله از پله ها اومد داشت پرت میشد رو زمین که بازوشو چنگ زدم و نگرش داشتم حواست کجاست
دیانا: وای خدایا شکرت لباسم چیزیش نشد ارسلان گرفتتم اما خیلی خجالت زده شدم بغضی کردم که از چشم یاشار پنهان موند اما از چشم ارسلان نه لبخند دل گرمی زد که بیشتر خجالت کشیدم
ارسلان: علیک سلام
- ۸.۰k
- ۰۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط