مافیایمرگ
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
#مافیای_مرگ
Port:²⁷
+سلام از دیدنتون خوشبختم من اتم
میرا:سلام زنداداش حالت چطوره
+مرسی تو چطوری
بعد از سلام و احوال پرسی گرمی رفتیم نشستیم
میرا:من تو عروسیتون نبودم چون امریکا بودم
+اشکالی نداره عزیزم
به جونگکوک که کنارم بود نگاهی انداختم به زور خودشو کنترل میکرد
گرم صحبت بودیم که بلند شدم و میز رو چیدم
.......................
+شام حاضره
اومدن نشستیم سر میز و شرع کردیم به خوردن
میرا:رامیون خیلی خوشمزست
+نوش جان
پدر جونگکوک:راستی اوضاع باند چجوری دستی روی با//سنم احساس کردم که غذا پرید رو گلوم و افتادم به سرفه
میرا:حالت خوبه.
+اره خوبم
رو کردم به پدر جونگکوک
+بله اوضاعه باند خوبه ..اخ
جونگکوک به با//سنم چنگ میزد
پدر جونگکوک :چیزی شد
+نه..نه پام خورد به پایه میز(درد)
دست جونگکوک رو گرفتم و به زور جدا کردم
که دستو برد سمت ر//ون پام و رفت بالا تر
ناچار بدون اینکه غذامو بخورم بلند شدم چون میدونستم جونگکوک لجباز از از این حرفاست که یهو ........
(خماری هستم در خدمتتون😂)
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
#مافیای_مرگ
Port:²⁷
+سلام از دیدنتون خوشبختم من اتم
میرا:سلام زنداداش حالت چطوره
+مرسی تو چطوری
بعد از سلام و احوال پرسی گرمی رفتیم نشستیم
میرا:من تو عروسیتون نبودم چون امریکا بودم
+اشکالی نداره عزیزم
به جونگکوک که کنارم بود نگاهی انداختم به زور خودشو کنترل میکرد
گرم صحبت بودیم که بلند شدم و میز رو چیدم
.......................
+شام حاضره
اومدن نشستیم سر میز و شرع کردیم به خوردن
میرا:رامیون خیلی خوشمزست
+نوش جان
پدر جونگکوک:راستی اوضاع باند چجوری دستی روی با//سنم احساس کردم که غذا پرید رو گلوم و افتادم به سرفه
میرا:حالت خوبه.
+اره خوبم
رو کردم به پدر جونگکوک
+بله اوضاعه باند خوبه ..اخ
جونگکوک به با//سنم چنگ میزد
پدر جونگکوک :چیزی شد
+نه..نه پام خورد به پایه میز(درد)
دست جونگکوک رو گرفتم و به زور جدا کردم
که دستو برد سمت ر//ون پام و رفت بالا تر
ناچار بدون اینکه غذامو بخورم بلند شدم چون میدونستم جونگکوک لجباز از از این حرفاست که یهو ........
(خماری هستم در خدمتتون😂)
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
- ۵.۴k
- ۲۴ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط