رویای جوانی

#رویای #جوانی
#پارت_۱۶
یه دفعه منو بغل کرد و زد زیر گریه .
_ چطور میتونی انقد بی حس و اهمیت باشی ؟ من به خاطر تو به گروه پیوستم حالا از گروه رفتی و بهمون محل نمیدی ؟ ازت متنفرم واقعا ازت متنفرم 😭😔😡
+ هی آروم باش چت شده کوکی ؟
_ حق نداری منو اینجوری صدا کنی . بهم بگو آقای جئون .
بعدم روش رو کرد اونور و خواست بره .
+ بزار قبل رفتن دلیلمو بگم .
_ میشنوم . ( با غرور )
+ من رفتم چون همتون اذیتم میکردین و دوسم نداشتین . وقتی اومدم اینجا و دیدم یکی هست که از من خوشش بیاد . تصمیم گرفتم برم تا همتون راحت باشین . من .... من دوست پسر دارم . دیگه سراغم نیاید . از تو انتظار نداشتم .
من زودتر از جئون رفتم .
( از زبان جونگکوک )
باورم نمی شد . آروئام دوست پسر داره . ولی کیه ؟ من داشتم با آرو شوخی میکردم فکر نمیکردم جدی بگیره قضیه رو . به بچه ها گفتم ماجرا رو .
آروئام باهامون حرف نمیزد . نگامون هم نمی کرد . ما ازش به خاطر اینکه دوستاشو ندید و جین رو نجات داد تشکر نکردیم .
پس دو دلیل داشت که باهامون خوب نبود . یک اینکه ازش تشکر نکرده بودیم . و دومم ..........

براش برادرای خوبی نبودیم .
توی کلاس رفتیم . تهیونگ پیش آروئام بود ولی اصلا باهاش حرف نمیزد .‌ دو تا بازیگر اومده بودن مدرسه که یکیشون پارک جیهون بود ( برادر جیهو ) و اون یکی چوی هیون ووک بود . ( برادر چوی نامرا )
دوست دخترای اینا تو مدرسه بودن ولی نمیدونستیم کین . جیهون و وویی خیلی با هم چشم رد و بدل میکردن و فهمیدیم اون دوتا با همن . ولی کاش هیچوقت نمیفهمیدم دوست دختر چوی هیون ووک کیه .
اون..........
اون..........
دوست پسر آروئام بود .
باورمون نمیشد . اومد پیشش سر میز وایساد و گفت :
_ مارو نمیبینی خوشی ؟
+ مگه میشه بدون تو خوش بود .
و لپشو فشار داد .
_ آخه زنگ نزدی .
+ سرم خیلی شلوغ بود ببخشید .
_ اشکال نداره امروز چیکاره ای ؟
+ می خوام برم خونه هارین با وویی چطور ؟ آها البته جیهو هم هست .
_ اوکی من تورو میرسونم .
+ میتونی من و هارین و برسونی ؟ آخه مامان و باباش نیستن باید خودش برای ما ناهار درست کنه .
_ اوکی حله پس مدرستون تموم شد جلو در منتظر باش .
+ باشه دستت درد نکنه .
بعدم خداحافظي کرد و رفت .
سریع رفتم سراغش و گفتم :
_ اون کی بود ؟
+ دلیلی نمیبینم که با تو حرف بزنم .
_ جواب سوالمو بده قول میدم دیگه ازت سوال نپرسم .
+ دوست صمیمیم . خیلیم هوامو داره برعکس بعضیا .
تیکه ی خیلی بدی اومد بهمون ولی خب....
_ دوست پسرته ؟
+ به تو چه . گفتی دیگه سوال نمیکنی .
_ اینم جواب بده اگه ندی میرم رو مخت . جواب بده . جواب بده .
و انقد این جمله رو تکرار کردم که گفت :
+ آره ، آره دوست پسرمه الان میخوای چیکار کنی ها ؟
و بعد از کلاس رفت بیرون و در رو محکم بست .
تهیونگ خیلی ناراحت بود آخه خیلی سونگی رو دوست داشت تازه می خواست بعد کنسرت بهش احساساتش رو بگه که آروئام از هتل رفت .

ببخشید اگه بده 🤧😔
#نامجون#آر_ام#جین#شوگا#یونگی#جیهوپ#هوسوک#جیمین#تهیونگ#وی#جونگکوک#جی#جیک#نیکی#جونگوون#سونگهون#سونو#هیسونگ#جنی#رزی#لیسا#جیسو#بی_تی_اس#بلک_پینک#انهایپن#بنگتن#آرمی#بلینک#انجین#کیپاپ#کیدراما#هیپ_هاپ
دیدگاه ها (۰)

#رویای #جوانی #پارت_۱۵رفتم دیدم در موتورخونه بازه . رفتم داخ...

سناریو در خواستی وقتی همش سرمون تو گوشی هست 👀🤳نامجون : تو ق...

i hate you...

خون آشام عزیز(84)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط