ظهور ازدواج

(✿) ظهور ازدواج (✿⁠)⁩
(♡)پارت ۳۰۶ (⁠♡)

اولا جيمز لاشي نیست که بادخترا بازي کنه و بعد عوضشون کنه خودتم اینو خوب ميدوني فقط داري سعي ميکني از چشمم بندازيش.. دوما دهنتو براي توضیح کسی که نمیشناسی باز نکن چون خريته.. تو هيچي از جیمین نميدوني.. و سوما.. با قدرت گفتم جیمین مال منه...همسرمه... با نفرت گفت: خیله خب... چند؟ گنگ گفتم:چی؟
سلنا : همسر عزيزت.. ؟ ٤٠٠ میلیون افيه ؟ با خشم نگاش کردم. سلنا فقط یه عدد بگو..۱ میلیارد؟ بهانه رو هم میذارم به عهده خودت.. بهش نمیگم به پول فروختیش.. از این همه وقاحت و حماقتش نفسم بند اومده بود. هه .. من جیمین رو بفروشم؟ مزخرفه.. حتي به رقم هاي نجومي هم حاضر نبودم اینکارو بکنم حلقه مو بالا گرفتم و با نفرت :گفتم میبینیش. این فرق من و توعه..من به خاطر زندگیم با تو که کمی با دنیا میجنگم... پس سعي نکن چیزی رو که هیچ وقت مال تو نبوده تصاحب كني.. من جيمز رو به خیلییی بیشتر از این حرفا هم نمیفروشم... اصلاجيمز براي من فروشی نیست..اینو توي سرت فرو کن.. و خشك گفتم با اون پولا خودتو اصلاح کن..بیشتر به کارت میاد چون نمیذارم دستت به جیمین برسه. داشت از خشم خفه میشد و خیلی یه دفعه اي ر غيرمنتظره دستاشو روی سینه ام گذاشت و هولم داد تو استخر تعادلمو از دست دادم و شوکه جیغ کشیدم و پام لیز خورد و پرت شدم توي اب.. احساس سقوط احساس خيلي بدي بود.. اولین چیزی که حس کردم سرماي خيلي خيلي شديد و استخون سوز آب بود. دهنم پر از آب شد و چشمام به سوزش افتاد. به زور دست و پا زدم. شنا بلد نبودم تند تند تقلا کردم و دست و پا زدم و سعی کردم جيغ بكشم و كمك بخوام.. داشتم خفه میشدم. چشمام خیلی میسوخت و دهنم پر اب بود و توان جیغ زدن نداشتم.. I
. احساس سقوط احساس خيلي بدي بود.. که اولين چيزي حس سوز آب بود. کردم سرماي خيلي خيلي شديد و استخون دهنم پر از آب شد و چشمام به سوزش افتاد. به زور دست و پا زدم. شنا بلد نبودم تند تند تقلا کردم و دست و پا زدم و سعی کردم جیغ بکشم و كمك بخوام.. داشتم خفه میشدم. چشمام خیلی میسوخت و دهنم پر اب بود و توان جیغ زدن نداشتم. با آخرین توانم دستامو تند تند تکون دادم اما انگار هيچ فايده اي نداشت.. به زور و خيلي ترسيده سعی کردم خودمو بالا بکشم اما انگار پاهام به کف استخر زنجیر شده بود. از سرما منجمد شده بودم احساس خفگي شديدي داشتم که هر لحظه تشدید میشد.. نمیتونستم نفس بکشم. تنها چیزی که به زور میدیدم ابي اب بود. ترس و وحشت همه وجودمو


پایان فصل دوم .....

اخخخخ ما مردیم ولی جیمین نیست که نجاتمون بده بیا و جیمین عشقمون رو نجات بده گفته باشم دارم فصل سوم رو می‌نویسم و حمایت های بسیار شما رو لازم دارم تازه حتی رو فصل چهارم و پنجم شایدم شیشم فکر کنم حمایت فراموش نشه
دیدگاه ها (۱۷۹)

های شب خوش دوستان چطورین آشنایی با کای .. وای وای ممنون دست ...

。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۴۲ (。☬⁠。⁠)⁩شب تن...

ظهور ازدواج (✿⁠)⁩(♡)پارت ۳۰۵ (⁠♡) بمونیم عزيزم.. كمي استرا...

✿) ظهور ازدواج (✿⁠)⁩(♡)پارت ۳۰۴ (⁠♡) استقبال کرد و دعوتمون ...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۰۷ فصل ۳ ).یه دفعه با حجوم اب زیادی به...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۸۵ فصل ۳ )باز سعي ميکرد سنگینیش روم نیو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط