زمستان است

زمستان است ...
دو میل و یک کاموا ...
و من خیال می بافم ...
خیالِ تو را
و اندازه می زنم با دورِ بی تفاوتی ات
اندازه نمی شود...
می شکافم...
و دوباره از سر می گیرم
می بافم
و اندازه می زنم ...
و باز می شکافم...
و دوباره از سر می گیرم...
و دوباره...
زمستان تمام می شود
و خیالِ نیمه بافته ام ...
بلاتکلیف می ماند...

#پریسا_زابلی_پور
دیدگاه ها (۱)

در من کوچه ای است که با تو در آن نگشته ام سفری است که با تو ...

دیریست کان بی کاروان کولیازین دشت غبار آلود کوچیده ستو طرف د...

ای که همه نگاهِ منخورده گره به روی تو تا نرود نفس زِ تن پا ن...

وقتی عاشق میشویمیک سری حرف ها هم داریم کهتصمیم میگیریم هیچوق...

کاریکلماتور ( خوشخیالی )

وقتی تو هستیبهانه ای برای دلتنگی نیستطعم عشق همانند طعم لبان...

چشم را می‌بندی تا یک حقیقت را بالاخره ببینی رفتار آدمها نیاز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط