جیمین فیک زندگی پارت ۵۲#

جیمین فیک زندگی پارت۵۲#


نیم تنه مشکیم معلوم شد که یهو صدا اومدکه اون مرد متوقف شد و رفت. اصلا توجه به اطرافم نبود . صدای تیر و شلیک میومد . متوجه خیچی نبودم سرم تیر میکشید که یهو صدای شکستن شیشه اومد. سرم و اوردم بالا دیدم یونگی از پنجره اومد داخل. سونگی دست های جیمین رو باز کرد اما وقتی میخواست بیاد سمتم تا دستم رو باز کنه النا اسلحش رو گرفت سمت من

النا: یه قدم دیگه نزدیک بشید میکشمش

یونگی و جیمین دستاشون رو اوردن بالا. یونگی با دستش علامتی داد که همون لحظه تیری به شونه النا خورد .یه لحظه درد خیلی بدی رو حس کردم . دیدم دستام خونی شده که جیمین و یونگی اومدن سمتم.
شونم تیر خورده بود تسط النا . با کمک جیمین و یونگی بلند شدم و سمت ون رفتیم

جیمین: کی به النا تیر زد
یونگی: هوسوک بود از اون پشت تیر زده بود

چشمام از درد بسته شده بود. متوجه شدم که سوار ماشین بودیم . بدنم انقدر درد میکرد که متوجه اطراف نبودم اما این رو فهمیدم تو بغل برهنه جیمین بودم که روپاش یه پارچه انداخته بود و منم روپاش نشسته بودم . ( النا تمام لباس های جیمین رو پاره رده بود برای همین کامل لخت بود)
سرم و تکیه دادم به سینه برهنه جیمین

ات: جیمین
جیمین: جانم زندگیم
ات: کجا میریم
جیمین: بيمارستان...
.
.
.
امیدوارم خوشتون بیاد و حمایت کنید.
دیدگاه ها (۴)

جیمین فیک زندگی پارت ۵۳#

جیمین فیک زندگی پارت ۵۴#

جیمین فیک زندگی پارت ۵۱#

نمیگم چیه

جیمین فیک زندگی پارت ۵۵#

جیمین فیک زندگی پارت ۶۴#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط