part

part:⁶⁹
_____________________________
یوما جونگکوک رو هل داد و در باز کرد و دوید جونگکوک هم پشت سرش رفت اما بهش نرسید

جونگکوک: وایستا

یونا" سوار ماشین شدم و رفتم سمت خونه ی تهیونگ بعد چندمین رسیدم و در زدم ... تهیونگ در باز کرد

تهیونگ: چی میخوای چرا باز اومدی
یوتا: بیام داخل *مظلوم*
تهیونگ: بیا

یونا رفت داخل و هارین اومد جلوش

هارین ا: چی میخوای برو بیرون
تهیونگ :خفه شو هارین ... بشین
یونا: میشه برین یه جای خلوت باهم حرف بزنیم
تهیونگ:... باهام بیا

تهیونگ همرا یونا رفتن تو اتاق و نشستن روبروی هم

تهیونگ: خب چیکار داری
یونا: بیا باهم منتفی حرف بزنیم و بهم راستشو بگیم قول میدی
تهیونگ: باشه قول
میدم
یونا: خب تو از ازدواج با هارین راضی هستی
تهیونگ:... اممم خب نه
یونا: خب تو یه سوال بپرس
تهیونگ: تو چی از ازدواج با جونگکوک راضی هستی
یونا: نه
یونا: منو دوست داری؟
تهیونگ: *صرفه * چی
یونا: گفتم منو دوست داریی
تهیونگ: هه عه چیزه
یدنا؛ لطفا راستشو بگو
تهیونگ: توچی
یونا: معلومه آره عاشقتم
تهیونگ: حالا بعدا به این سوالت جواب میدم بهم بگو چرا دروغ گفتی
یونا: دروغ گفتم چون عاشقت بودم و هستم میخواستم بهت برسم
تهیونگ: خب باید راستشو میگفتی
یونا: اگه راستشو میگفتم تو قبول میکردی

ادامه دارد...
دیدگاه ها (۳)

part:⁷⁰_________________________تهیونگ: آره شایدیونا: خب من ...

فالوشه💋@fatemeh139113f

part:⁶⁸__________________________یونا: چیکار میکنیجونگکوک: ب...

part:⁶⁷___________________________پذیرش: پارک یونا فکرنکنم ه...

بازگشت فرمانده

فیک عروس مافیا part 5نشستم داخل ماشین که یه مردی نشسته بود ف...

love Between the Tides³⁴شب برگشتم خونه ا/ت: تهیونگ تهیونگ: ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط