P

P3
به سمت خانه رفتم اصلا حوصله نداشتم همش تقصیر منه‌ اگر زود تر میرفتم شاید بچش سالم پیشش بود بیخیالش شدم و به اتاقمان رفتم.انگار یونگی خانه نبود رفتم و دوشی گرفتم و پس از مدتی آمدم بیرون یک شلوار راحتی با یک تاب حلقه ای به رنگ مشکی پوشیدم موهای فر بلندم که تا بالای باسنم بود را خشک کردم و به بیرون رفتم در آشپزخانه بودم و آبی می‌خوردم که پدرم زنگ زد کمی متعجب شدم ولی جواب دادم
ا.ت: سلام بابایی
پ/ا.ت:سلام عزیزم خونه ای؟
ا.ت: آره چطور مگه
پ/ا.ت:یکی از دوستام آسیب دیده باید درمان بشه میتونی کمکش کنی؟
ا.ت: کمی جا خوردم و گفتم آره ولی من الان بیمارستان نیستم باید بیماریش خونمون !!!
پ/ا.ت: باشه پس می‌بینمت
ا.ت: این را گفت و قطع کرد رفتم وسایل را آماده کنم که دیدم یسری چیزا رو نداریم چاره‌ای جز زنگ زدن به یونگی نداشتم گوشیمو برداشتم و بهش زنگ زدم و بعد از چند تا بوق آلو سردی را شنیدم
یونگی:الو؟
ا.ت: ببخشید مزاحمت شدم کجایی؟
یونگی سرد پاسخ داد: دارم بر میگردم خونه
ا.ت: یکی از افراد باند بابام آسیب دیده باید درمان بشه
یونگی: خوب!
ا.ت: میتونی از داروخونه برام بی‌حسی بگیری؟ ممنون میشم
یونگی نفسش را بیرون داد و گفت : خیل خوب
این را گفت و قطع کرد کمی گذشت که پدرم آمد همکارش را روی مبل گذاشت خونِ زیادی ازش رفته بود منتظر یونگی بودم تا بی‌حسی را بیارد که بتوانم شروع کنم کارم را کمی گذشت که زنگ در به صدا در آمد سریع در را باز کردم و پس از سلامی آروم آمد تو و گفتم
ا.ت: گرفتی؟
نگاهم کرد و بی‌حسی را دستم داد و گفت: آره گرفتم
ا.ت: ممنون ولی باید کمکم کنی تنهایی نمیتونم
یونگی کلافه گفت: چیکار باید بکنم ؟
ا.ت: باید محکم نگهش داری جوری که تکون نخوره
یونگی به سمت مبل رفت و گفت: زود تر تمومش کن !
سرم را تکان دادم و سمت مبل رفتم
دیدگاه ها (۴)

P4ا.ت ویویونگی او را نگه داشت و من بعد زدن بی‌حسی شروع کردم ...

سلام مرواریدهای من 🫂✨اومدم یک چیزی بهتون بگم اینکه رمان های...

P2ا.ت ویو توجهی نکردم و آنقدر خسته و بی‌جان بودم که فقط توان...

پارت اولشو گذاشتم بگید بهم دوسش دارین؟و اینکه امیدوارم هرجا ...

love Between the Tides²⁶رفتم سوار ماشین شدم تهیونگ: دو ساعت ...

پارت ۸۴ فیک ازدواج مافیایی

love Between the Tides¹⁸ ا/ت خیلی احساس ترس تو خونه ی تهیونگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط