طناب را به گردنم انداختند

طناب را به گردنم انداختند

گفتند : آخرین آرزویت ؟

گفتم : دیدن عشــقم

گفتند : خسته است ، تا صبح برایت طناب بافته . . .

#yasi
دیدگاه ها (۱۲۲)

|مغـــــزم یچے میگہ قلـــــبم یچے دیگہ اونـا میجنگـن..منـم ن...

سَلامَتــــے زِنْدونیایِ حَبْسْ اَبَدیْ سَلامَتــــــے سیگا...

‌‌‌‌‌ وصیت_ناممازکجاشروع کنم؟ازعشقم؟؟؟نه..ازدوستام؟؟؟نهآها ا...

♡ بسلامتیه همتون ♡ﮐـه ﻣﯿـﮕید ﺍﯾﻨـﺠﺎ ﺩﻧـﯿﺎﯼ ﻣﺠـﺎﺯﯾﻪ ؟؟ﺩﻧـﯿﺎﯼ ...

🍁🧡#پاییز‌بهاریست‌ک‌عاشق‌شده‌است🧡🍁گردنم بشکند که گفتم دوستت د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط