ظهور ازدواج
ظهور ازدواج )
( پارت ۳۹۹ فصل ۳ )
ریه هاش ضعیف بود و احتمالا سرما خورده بود.. دیگه سرفه هاش خيلي شدت گرفته بود.. به ساعت نگاه کردم. ٤ صبح بود. ازش دلخور بودم اما نمیتونستم درد و عذابش رو بیینم وبي تفاوت باشم..
قلبم تند تند میزد.
نگران پتو رو دور خودم پیچیدم و رفتم تو اتاقش از شدت سرفه روي تختش نشسته بود. مظلوم گفتم سرما کار خودشو کرد و مریض شدي؟ اروم سرشو بلند کرد و یه جوري دلخور که يعني مگه قهر
نبودي نگام کرد و اروم سر تکون داد و به زور گفت انگار..
الا : بریم دکتر؟
جيمین : نه ..
الا : نکنه ريه هات عفونت کرده باشن؟
تلخ گفت جیمین : خوبم..برو بخواب..
اروم و گرفته اومدم بیرون و رفتم تو اتاق خودم و دراز
کشیدم. خيلي شديد و پشت هم سرفه میزد و هر لحظه بیشتر
میشدن از نگرانی شدید نمیتونستم بخوابم و نفسم بند اومده بود..
اروم و قرار نداشتم..از اعماق وجودش سرفه میزد.
داغون بلند شدم و رفتم سمت اتاقش داشت خفه میشد
تند براش آب بردمبه زور یه ذره خورد ولي افاقه اي نکرد و سرفه اش اونقدر. شدید بود که لیوان از دستش افتاد..سینه اشو خيلي محکم فشرد.
مضطرب شونه هاشو ماساژ دادم و ترسیده گفتم
الا :چیکار کنم؟ اسپریتو بیارم برات؟
لرزون و به زور به معني هيچي دستشو تکون داد واسپري رو از میز کنار تختش برداشت و زد اما انگار افاقه نکردشاید تموم شده بود.
یهو انگار نفسش بند اومد..سينه اش بي هدف و تند تند بالا و پایین میشد تا اکسیژن بگیره و خس خس میکرد ولی
بگو به زور چشماشو باز کرد و به زور و بی فایده نفس نفس زد.
خيلي بد نفس میکشید..
به زور و ترسیده گفتم الا :خوبي؟
و تند تند دستشو ماساژ دادم دستش یخ یخ بود.
احتمالاً فشارش پایینه.. خواست بشینه که داغون لحظه ای پیشونیشو روي زانوم گذاشت. نگران گفتم الا : چیه؟ بگو به من..سرت گیج میره؟
باز به زور سعي كرد بشينه.
هول گفتم الا : جیمیم نشين.. نميخواد بشيني.. دراز بکش.. به من
بگو چیکار کنم؟ خواهش میکنم..
به زور گفت جیمین: زیر.. تخت...
و خيلي شديد سرفه زد...خيلي غير طبيعي سرخ شده بود. هول و سریع خودمو کشیدم پایین و ملافه تخت رو بالا زدم و زیرشو نگاه کردم
چشمام گرد شد و شوکه نفسمو بیرون دادم.. این
کپسوله.. کپسول اکسیژن واي.. خيلي سريع كشیدمش بیرون.
اصلا نمیدونستم کپسول اکسیژن استفاده میکنه. هول گفتم
الا : دراز بکش..
( پارت ۳۹۹ فصل ۳ )
ریه هاش ضعیف بود و احتمالا سرما خورده بود.. دیگه سرفه هاش خيلي شدت گرفته بود.. به ساعت نگاه کردم. ٤ صبح بود. ازش دلخور بودم اما نمیتونستم درد و عذابش رو بیینم وبي تفاوت باشم..
قلبم تند تند میزد.
نگران پتو رو دور خودم پیچیدم و رفتم تو اتاقش از شدت سرفه روي تختش نشسته بود. مظلوم گفتم سرما کار خودشو کرد و مریض شدي؟ اروم سرشو بلند کرد و یه جوري دلخور که يعني مگه قهر
نبودي نگام کرد و اروم سر تکون داد و به زور گفت انگار..
الا : بریم دکتر؟
جيمین : نه ..
الا : نکنه ريه هات عفونت کرده باشن؟
تلخ گفت جیمین : خوبم..برو بخواب..
اروم و گرفته اومدم بیرون و رفتم تو اتاق خودم و دراز
کشیدم. خيلي شديد و پشت هم سرفه میزد و هر لحظه بیشتر
میشدن از نگرانی شدید نمیتونستم بخوابم و نفسم بند اومده بود..
اروم و قرار نداشتم..از اعماق وجودش سرفه میزد.
داغون بلند شدم و رفتم سمت اتاقش داشت خفه میشد
تند براش آب بردمبه زور یه ذره خورد ولي افاقه اي نکرد و سرفه اش اونقدر. شدید بود که لیوان از دستش افتاد..سینه اشو خيلي محکم فشرد.
مضطرب شونه هاشو ماساژ دادم و ترسیده گفتم
الا :چیکار کنم؟ اسپریتو بیارم برات؟
لرزون و به زور به معني هيچي دستشو تکون داد واسپري رو از میز کنار تختش برداشت و زد اما انگار افاقه نکردشاید تموم شده بود.
یهو انگار نفسش بند اومد..سينه اش بي هدف و تند تند بالا و پایین میشد تا اکسیژن بگیره و خس خس میکرد ولی
بگو به زور چشماشو باز کرد و به زور و بی فایده نفس نفس زد.
خيلي بد نفس میکشید..
به زور و ترسیده گفتم الا :خوبي؟
و تند تند دستشو ماساژ دادم دستش یخ یخ بود.
احتمالاً فشارش پایینه.. خواست بشینه که داغون لحظه ای پیشونیشو روي زانوم گذاشت. نگران گفتم الا : چیه؟ بگو به من..سرت گیج میره؟
باز به زور سعي كرد بشينه.
هول گفتم الا : جیمیم نشين.. نميخواد بشيني.. دراز بکش.. به من
بگو چیکار کنم؟ خواهش میکنم..
به زور گفت جیمین: زیر.. تخت...
و خيلي شديد سرفه زد...خيلي غير طبيعي سرخ شده بود. هول و سریع خودمو کشیدم پایین و ملافه تخت رو بالا زدم و زیرشو نگاه کردم
چشمام گرد شد و شوکه نفسمو بیرون دادم.. این
کپسوله.. کپسول اکسیژن واي.. خيلي سريع كشیدمش بیرون.
اصلا نمیدونستم کپسول اکسیژن استفاده میکنه. هول گفتم
الا : دراز بکش..
- ۴.۱k
- ۰۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط