چون شیر عاشقی که به آهوی پر غرور
چون شیر عاشقی که به آهوی پر غرور
من عاشقم به دیدنت از تپه های دور
من تشنه ام به رد شدنت از قلمرو ام
آهو ! بیا و رد شو از این دشت سوت و کور
رد شو که شهر گُل بدهد زیر ردِ پات
اُردیبهشت هدیه بده ضمن هر عبور
آواره نجابت چشمان شرجی ات
توریست های نقشه به دست بلوند و بور
هرگاه حین گپ زدنت خنده می کنی
انگار "ذوالفنون" زده از "اصفهان" به "شور"
دردی دوا نمی کند از من ترانه هام
من آرزوی وصل تو را می برم به گور
مرجان ! ببخش "داش آکلت" رفت و دم نزد
از آنچـه رفت بر سر این دل ، دل صبور
تعریف کردم از تو ، تو را چشم می زنند
هان ای غزل ! بسوز که چشم حسود کور
من عاشقم به دیدنت از تپه های دور
من تشنه ام به رد شدنت از قلمرو ام
آهو ! بیا و رد شو از این دشت سوت و کور
رد شو که شهر گُل بدهد زیر ردِ پات
اُردیبهشت هدیه بده ضمن هر عبور
آواره نجابت چشمان شرجی ات
توریست های نقشه به دست بلوند و بور
هرگاه حین گپ زدنت خنده می کنی
انگار "ذوالفنون" زده از "اصفهان" به "شور"
دردی دوا نمی کند از من ترانه هام
من آرزوی وصل تو را می برم به گور
مرجان ! ببخش "داش آکلت" رفت و دم نزد
از آنچـه رفت بر سر این دل ، دل صبور
تعریف کردم از تو ، تو را چشم می زنند
هان ای غزل ! بسوز که چشم حسود کور
- ۷۲۵
- ۰۲ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط