پارت هفتم
پارت هفتم
لنا :هیچی
رفتم و یه نوشیدنی سفارش بدم
یه پسر خوشگلی بم گف خانم خوشگله چند میدی
گمشو عوضی دستشو آورد به سمتم تا میخواست لمسم کنه
. مادر خراب برو پی کارت
تا اینو گف دعوا کردن
داد زدم بسههههه دیگه
.چه لاشیی بود ولی خوب خوابوندم بهش
بهت گفتم تو کارای من دخالت نکن
خیلی ترسیدم لب و دماغش خونی بود
اومد به سمتم نفس نفس زنان و گفت
. منم گفتم کسی حق ندارع به پرنسسم نزدیک شه وگرنه ادمش میکنم
اخه تو چیمی اصلا!؟
. خودم رو نمیدونم ولی تو همه چیمی
(هیچی نتونستم بگم )
. نمیخوای به خاطر کارت تنبیه شی؟
تنبیه؟!چیع فک کردی میتونی منو مجازات کنی اونم به چه علت؟
. به خاطر اینکه با این لباسای کوتاه و موهات و چشات که باعث پیشه مرد رو جذب خودش میکنه اومدی اینجا
یه نیش خند فوش اور زدم و گفتم برو بابا به ت چه من چجوری میرم اینور و اونور؟
و زدم رو پیشونیش و خواستم برم پیشه لنا
بازومو گرف
ول کن
.ن
باتوام دستتو بکش عوضی
.بیا بریم
گفتم دستتو بکش منو اینجا سگ نکن
.ماری!
یه جوری نگاش کردم که فهمید هر دقیقه ممکنه منفجر شم واسه همین دستتشو کشید
رفتم پیش لنا نشستم
یکم با لنا نوشیدیم و خواستیم برگردیم
لنا یکم حالش اوکی نبود و سرش گیج میرف زود لنا رو بردم خونشون و خودمم رفتم خونه
لنا :هیچی
رفتم و یه نوشیدنی سفارش بدم
یه پسر خوشگلی بم گف خانم خوشگله چند میدی
گمشو عوضی دستشو آورد به سمتم تا میخواست لمسم کنه
. مادر خراب برو پی کارت
تا اینو گف دعوا کردن
داد زدم بسههههه دیگه
.چه لاشیی بود ولی خوب خوابوندم بهش
بهت گفتم تو کارای من دخالت نکن
خیلی ترسیدم لب و دماغش خونی بود
اومد به سمتم نفس نفس زنان و گفت
. منم گفتم کسی حق ندارع به پرنسسم نزدیک شه وگرنه ادمش میکنم
اخه تو چیمی اصلا!؟
. خودم رو نمیدونم ولی تو همه چیمی
(هیچی نتونستم بگم )
. نمیخوای به خاطر کارت تنبیه شی؟
تنبیه؟!چیع فک کردی میتونی منو مجازات کنی اونم به چه علت؟
. به خاطر اینکه با این لباسای کوتاه و موهات و چشات که باعث پیشه مرد رو جذب خودش میکنه اومدی اینجا
یه نیش خند فوش اور زدم و گفتم برو بابا به ت چه من چجوری میرم اینور و اونور؟
و زدم رو پیشونیش و خواستم برم پیشه لنا
بازومو گرف
ول کن
.ن
باتوام دستتو بکش عوضی
.بیا بریم
گفتم دستتو بکش منو اینجا سگ نکن
.ماری!
یه جوری نگاش کردم که فهمید هر دقیقه ممکنه منفجر شم واسه همین دستتشو کشید
رفتم پیش لنا نشستم
یکم با لنا نوشیدیم و خواستیم برگردیم
لنا یکم حالش اوکی نبود و سرش گیج میرف زود لنا رو بردم خونشون و خودمم رفتم خونه
- ۳۲۷
- ۲۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط