تو می خندی دهان باغ لیمو آب می افتد

تو می خندی دهانِ باغِ لیمو آب می افتد
و سیب از اشتیاقِ دیدنت بی تاب ، می افتد

تمام ماهیانِ برکه عاشق می شوند آن دم
که عکس رویِ چون ماهت به رویِ آب می افتد

ببین خود را درون قابِ چشمانِ پر از شوقم
چه عکست روی موجِ اشکِ من جذاب می افتد

چه تصویر لطیفی خلق شد از شال و رخسارت
چو شال شب که روی شانه ی مهتاب می افتد

بخند ای گل ! تمام شعرهایم‌ را بهاری کن
بدون خنده ات از سکه شعر ناب می افتد

تو می آیی ،کنارم می نشینی ، شعر میخوانی
و گاهی اتفاقاتی چنین در خواب ‌ می افتد ...

#جواد_مهربان
دیدگاه ها (۱)

زندگی دایره در دایره سرگردانی ستچشم بر هم بزنی مرحله ی پایان...

غریبِ پای به گل مانده برگ و بار تو کو؟دلِ من ای دلِ پژمرده! ...

سرم بر شانه ات یعنی جهانی غرقِ خوشبختیسکوتی غرقِ غوغا و لبان...

سرگشته دلی دارم، در وادی ِ حیرانیآشفته سری دارم، زآشوب پریشا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط