برای تو شانه ای برای سر گذاشتن

‍ برای تو شانه ای برای سر گذاشتن
شعری برای خواندن و
آغوشی برای گرم گرفتن دارم

میدانم با این ها
نمی شود کسی را دوست داشت
اما

آنقدر تورا دوست دارم
که هر صبح
به نیت عشق تورا اقتدا میکنم
و هر شب به نبودنت سلام میدهم

این گونه بماند
مقتداء شهری میشوم که در آن
دیوانگی از اهم واجبات است
#میلاد_جلیل
دیدگاه ها (۴)

ما را چه خیال است به آن جلوه رسیدناو هستی و ما نیستی، او جمل...

نه ایرادی ندارد بچگی کن، قهر کن... اماقسم بر کودکی‌هامان که ...

چمدانم را بستم.رفتم تا یادت مرا رها کند. اما هرچه دورتر می ش...

‌وقتی کلمات ناتوانندبگذار تو را با سکوت بگویم... #نزار_قبانی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط