آه و واه ( غـزل )

آنـکـه دلـبـستـهٔ خـود کـرد و بـشـد دلبنـدم
واه ؛ افسـوس ؛ نکـرد ثـانیـه‌ای خـرسنـدم

کیف میکـردم و حظ ، از ته دل می‌خندید
عـاقـبـت شـد بـه زیـان و ضـرر لـبـخـنــدم

تـهِ شیدایی من ختـم به سوگ خواهد شد
آه ؛ بـا دسـت خـودم گـور خـودم را کنـدم

تـلـه افـکنـدم و تـور بـر سـر راه صیـدی ..
من شدم صیـد همان تـور که خود افکندم

بِـگُـذشـت رو بـه بـطالـت لـحـظات نـابـم !
خاطرات از تو طلبـکار و به عمـر شرمندم

بیست‌وچار ساعته میخواست زمن آزادی
مـن مـگـر کـشـور فـحشـا زدهٔ تـایلـنـدم ..

آخـرش حـرف پـدر فال درآمـد می‌گـفت :
"پـای هـر رهـگـذری ، راه نـباش فـرزنـدم"


#آه‌وواه
#یزدان_ماماهانی
#سـرایـش۳۰_۴_۱۴۰۱
_🎹♥️ اُرگـ ســـــرخ ♥️🎹_
دیدگاه ها (۰)

غربتـکده ( غـزل )

تـرک مـراوده ( دلـربـاعـی )

سـوخـتـن ( غـزل )

رویــارو ( غـزل )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط