دارم تظاهر می کنم که بردبارم

دارم تظاهر می کنم که: بردبارم
هرچند تاب روزگارم را ندارم

شاید لجاجت با خودم باشد ! غمی نیست
من هم یکی از جرم های روزگارم

من هم به مصداق" بنی آدم..." ببخشید
...گاهی خودم را ز شمایان می شمارم

حس می کنم وقتی که غمگینید باید
با ابر شعرم بغض هاتان را ببارم

حتی خودم وقتی که از خود خسته هستم
سر روی حس شانه هاتان می گذارم

فهمیده ام منها شدن تفهیم جمع است
تنهایی جمع شما را می نگارم

شاید همین دل باوری ها شاعرم کرد
شاید به وهم باورم امید وارم

هر قطره ی دلکنده از قندیل ، روزی
می فهمدم ، وقتی ببیند آبشارم !!!

#محمد_علی_بهمنی
دیدگاه ها (۴)

کسی به فکر گل ها نیست کسی به فکر ماهی ها نیست کسی نمی خواهد ...

گیریمخنجر حرف تو بر پهلوی باورها نشست؛نوش دارویی...شرابی...ش...

نمی دانم چه می خواهم خدایابه دنبال چه می گردم شب و روزچه می ...

آن داغ ننگ خورده که میخندیدبر طعنه های بیهده،من بودمگفتم: که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط