ملودیتلخ

ملودی_تلخ🍷
Part: 13
هرچی میکشیدم بیرون نمی اومد

خم شدم تا لباس رو بیرون بکشم اما بخواطر اینکه لباس بد/ن نمـ/ا بود خیلی خوب پیش نمی رفت

بلند شدم و با تمام قدرتم کشیدمش که تا بالا پاره شد و صداش کل اتاقو پر کرد و همه بهم نگاه میکردن
با خجالت سعی میکردم گند کاریمو جمع کنم

ندیمه چاقی که پیشم وایساده بود جیغ کوچیکی کشید و دستش رو روی دهنش گذاشت

یه دفعه پتوی خیلی نرمی دورم پیچیده شد و دستای سردی دور کـ/مــ/رم گذاشته شد
و منو به پشت سر خودش هل داد

_برید بیرون
همه هیرون به من نگاه میکردن

تهیونگ بود...!!!

چند دقیقه ای گذشت و همه کلا بیرون رفته بودن
که برگشت و نگاه ترسناکی بهم انداخت

_عوض کن لباستو....


༺༈༺༼༻༻★☆٭★☆٭★☆٭★☆٭★☆٭٭★༺༈ད༻
دیدگاه ها (۰)

ملودی_تلخ🍷Part: 14ابروم رفته بودسرخ شده بودم و نمی دونستم چک...

ملودی_تلخ🍷Part: 15جیغ کشیدم و هیرون پتو رو دوباره دورم جمع ک...

ملودی_تلخ🍷Part: 12با ترس به جلو قدم گذاشتم و بیرون رفتم چند ...

ملودی_تلخ🍷Part: 11میتونستم با چشم ببینم که نمی تونه خوب نفس ...

رمان (عمارت ارباب )

عشق در مشروب 🍷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط