خدمتکار من ( پارت ۵)
کریستا ویو
یاد خاطراتم افتادم اینجا
اینجا اتاق پرنسس بود
یادش بخیر موقعی که درمانشون کردم
شک شدن که من بودم من یه روزی
پزشک بودم
ببین به چه روزی افتادم خدمتکار
ادوارد ویو
دیدم کیریستا از تختش
پاشد
داشت فکر میکرد که
# چیزی شده به چی فکر میکنی؟؟!!
_ ام عالیجناب نه حالم خوبه فقط
یاگذشتم افتادم این اتاق ام
# چی این اتاق چی؟؟
_ مهم نیست ام صبحونه چی
میل دارید؟؟؟؟
کیریستا ویو
دلم میخواست دوباره به ۱۲ سالگیم
برگرم موقعی که با پرنسس
اهنگ میخوندم و بیماریشو خوب کردم
ای کاش زمان بر میگشت عقب
پایان ویو
# من شیر با عسل و۰۰۰۰ میخوام از
این به بعد همینارو بیار
_ ممنون
پرش زمانی به نیم ساعت بعد
_ صبحونه حاضر هست پرنس
# بزارش روی تختم
_ چشم
یاد خاطراتم افتادم اینجا
اینجا اتاق پرنسس بود
یادش بخیر موقعی که درمانشون کردم
شک شدن که من بودم من یه روزی
پزشک بودم
ببین به چه روزی افتادم خدمتکار
ادوارد ویو
دیدم کیریستا از تختش
پاشد
داشت فکر میکرد که
# چیزی شده به چی فکر میکنی؟؟!!
_ ام عالیجناب نه حالم خوبه فقط
یاگذشتم افتادم این اتاق ام
# چی این اتاق چی؟؟
_ مهم نیست ام صبحونه چی
میل دارید؟؟؟؟
کیریستا ویو
دلم میخواست دوباره به ۱۲ سالگیم
برگرم موقعی که با پرنسس
اهنگ میخوندم و بیماریشو خوب کردم
ای کاش زمان بر میگشت عقب
پایان ویو
# من شیر با عسل و۰۰۰۰ میخوام از
این به بعد همینارو بیار
_ ممنون
پرش زمانی به نیم ساعت بعد
_ صبحونه حاضر هست پرنس
# بزارش روی تختم
_ چشم
- ۱.۳k
- ۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط