النا بابا شما چرا حالیتون نیست ات همسر سابق جیمینه این اومده ...
"𝙼𝚈 𝙴𝚇 𝚆𝙸𝙵𝙴"
"𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟸"
النا ــــ بابا شما چرا حالیتون نیست ا.ت همسر سابق جیمینه ، این اومده تا شوهر من و از راه به در کنه
لب پایینم را گاز میگیریم تا چانهام نلرزد و رسوایم نکند
چقدر آسان این حقیقت را که او دیگر مال من نیست پذیرفته بودم
عمه ــــ ا.ت به شوهر تو چشم نداره ، این بحث و همینجا تمومش کن النا
میبینم که صورتش سرختر میشود ، حرف عمه برایش گران تمام شده بود که با گام های بلند به سمت منی که روی مبل سلطنتی نشسته بودم میآید و در صورتم فریاد میزند :
النا ــــ تو توکیو شوهر برات پیدا نشده که دوباره سایهی نحست و انداختی رو زندگیم ؟
نمایشی دستی به چانهاش میکشد و ادامه میدهد :
النا ــــ یا نه شایدم گفتی چرا باید به این راحتی از جیمین بگذرم ؟ هم پولداره و هم خوشتیپ و جذاب دیگه چی میخوام ، میرم با سه چهار تا عشوه اون و میکشم سمت خودم نه ؟
عمه میخواهد ساکتش کند اما مثل اینکه میخواست تمام عقدههایش در این چندسال را خالی کند
به سمت کیف دستی مشکیش میرود و چند دسته تراول را از آن بیرون میکشد و بر سینهام میکوبد
النا ــــ بیا ، مگه برای همین اینجا نیومده بودی ؟ بیا اینا رو بگیر و از زندگیم ...
جیمین ــــ خفهشو النا
با صدای دادش لحظهای سکوت در ویلا حاکم میشود
جرعت روبهرویی با اویی را که هنوز قلبم با نام و یادش میزد را نداشتم
خودش بود ، خوده نامردش
پایین پلهها با اخم غلیظی ایستاده بود و یک دستش را تر جیب شلوارش فرو برده بود
چقدر تغییر کرده بود !!! چقدر چهرهاش مردانهتر و پختهتر شده بود
"𝙱𝙻𝙰𝙲𝙺 𝙶𝙾𝙳𝙳𝙴𝚂𝚂"
"𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟸"
النا ــــ بابا شما چرا حالیتون نیست ا.ت همسر سابق جیمینه ، این اومده تا شوهر من و از راه به در کنه
لب پایینم را گاز میگیریم تا چانهام نلرزد و رسوایم نکند
چقدر آسان این حقیقت را که او دیگر مال من نیست پذیرفته بودم
عمه ــــ ا.ت به شوهر تو چشم نداره ، این بحث و همینجا تمومش کن النا
میبینم که صورتش سرختر میشود ، حرف عمه برایش گران تمام شده بود که با گام های بلند به سمت منی که روی مبل سلطنتی نشسته بودم میآید و در صورتم فریاد میزند :
النا ــــ تو توکیو شوهر برات پیدا نشده که دوباره سایهی نحست و انداختی رو زندگیم ؟
نمایشی دستی به چانهاش میکشد و ادامه میدهد :
النا ــــ یا نه شایدم گفتی چرا باید به این راحتی از جیمین بگذرم ؟ هم پولداره و هم خوشتیپ و جذاب دیگه چی میخوام ، میرم با سه چهار تا عشوه اون و میکشم سمت خودم نه ؟
عمه میخواهد ساکتش کند اما مثل اینکه میخواست تمام عقدههایش در این چندسال را خالی کند
به سمت کیف دستی مشکیش میرود و چند دسته تراول را از آن بیرون میکشد و بر سینهام میکوبد
النا ــــ بیا ، مگه برای همین اینجا نیومده بودی ؟ بیا اینا رو بگیر و از زندگیم ...
جیمین ــــ خفهشو النا
با صدای دادش لحظهای سکوت در ویلا حاکم میشود
جرعت روبهرویی با اویی را که هنوز قلبم با نام و یادش میزد را نداشتم
خودش بود ، خوده نامردش
پایین پلهها با اخم غلیظی ایستاده بود و یک دستش را تر جیب شلوارش فرو برده بود
چقدر تغییر کرده بود !!! چقدر چهرهاش مردانهتر و پختهتر شده بود
"𝙱𝙻𝙰𝙲𝙺 𝙶𝙾𝙳𝙳𝙴𝚂𝚂"
- ۸.۸k
- ۰۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط