یادم می آید دوستانی داشتم

یادم می آید دوستانی داشتم...
دوستانی که من در همه چیز
از آنها بهتر بودم به جز در یک
چیز! نفرت...
آنها در نفرت ازمن سر تر بودن
واینست تنها ضعف من... #دلنوشته_های_یک_جادوگر
دیدگاه ها (۱)

+نمیترسی؟_ازچی؟!+انهمه تاریکی و..._ازچی بترسم من از همه تاری...

+چرا همیشه بی خیالی؟!_این یه ماسکه!+منظورت چیه؟_اگه این ماسک...

+برو به جهنم_فکر کردی من از کجا اومدم؟ #دلنوشته_های_یک_جادوگ...

منم آن جادوگر تنها در آستانه های تاریکیگمشده درون خودم نشسته...

سه پارتی (پارت اضافه) (درخواستی) P4

میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز!فکرش را بکن، خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط