part59

تهیونگ
تق تق تق
تهیونگ: کیه؟
رانا: تهیونگ
تهیونگ: مامان چیزی شده
رانا: از نظر من یه مدت برو
تهیونگ: مامان من دوباره هم میگم ا/ت رو دوست دارم
رانا: دوسش داری؟
تهیونگ: اهمم
رانا: میدونم من پسرمو میشناسم
تهیونگ: مامان من نمیخوام ازش جدا شم
رانا: دردت اومد
تهیونگ: نه
جونسو: تهیونگ وسایلتو جمع کردی
رانا: پدرت اونجا بود چیزی نگفتم ولی چرا دست بلند کردی روی پسرم
جونسو: پسر منم هست
رانا: مشکل شما با رابطه این دوتا چیه چرا اینقدر سخت میگیرید این دوتا از قبل هم همو میشناختند
جونسو: رانا جان عزیزم میشه دخالت نکنی
رانا: زندگی پسر منم هست
جونسو: جونهو اجازه نمیده تهیونگ دامادش بشه
رانا: بله؟ چرا؟
جونسو: بخاطر اینکه خودش جدا شده خیلی تلاش میکنه زندگی دخترش خراب نشه
رانا: من که باورم نمیشه
جونسو: تهیونگ پسرم محکم باش اگر دوسش داری تا اخر بمون براش بجنگ
تهیونگ: بابا منو اذیت نکنید
جونسو: منظورت چیه؟
تهیونگ: که منو مجبور کنید بین شما و ا/ت یکیو انتخاب کنم
جونسو: نه پسرم ما یه خانواده ایم ولی اگر این اتفاق افتاد تو کیو انتخاب میکنی؟
تهیونگ:نمیدونم چون من خیلی ا/ت رو دوست دارم
جونسو: میخوای زندگیت مثل عموت بشه؟
تهیونگ: چند ساله دوسش دارم شروع عشقم برای امروز و دیروز نبود برای خیلی وقت پیشه
جونسو: برو یکم تو خونت تنها فکراتو بکن
تهیونگ: اول و اخر فکر من ا/ت هست من از اون جدا نمیشم اینو هزار بار گفتم
جونسو: باشه برو فقط تا عصبانیت پدربزرگت از بین بره
تهیونگ: چشم
رانا: جونسو اهمم
جونسو: جانم اها تهیونگ
تهیونگ: بله
جونسو: معذرت میخوام
تهیونگ: چون بخاطر ا/ت بود مهم نیست
جونسو: هوفف رانا عشق کورش کرده
رانا: میدونم پسر توعه دیگه
جونسو: جان؟
رانا: توهم پسرعموی منی دیگه
جونسو: راستمیگی پدربزرگ ماهم خیلی مخالفت میکرد یادت میاد
رانا: اهمم

ا/ت
جونهو: قشنگم گریه نکن نمیدونی قلب بابات درد میاد
ا/ت: بابا چرا آقاجون قبول نمیکنه تو پسرشی کاری کن قبول کنه
جونهو: من هیچ کاری نمیتونم بکنم خودش بعد بهتر تصمیم میگیره
ا/ت: من فکر نمیکردم اینقدر سخت باهاش کناربیاید یه دوست داشتن دیگه چه اشکالی داره
جونهو: نه فدات شم اول راهه اینو فکر میکنی یه عمر زندگی باید خیلی دقت کنی
ا/ت: بابا ولی من دوسش دارم
جونهو: تهیونگ داره میره
سریع رفتم طبقه پایین
پدربزرگ: صبر کن
تهیونگ: بله
پدربزرگ: قبل از اینکه بری دستت به ا/ت خورده؟
تهیونگ: بله؟
پدربزرگ: یعنی تاحالا باهاش خوابی**دی؟
تهیونگ: همم نه
رفتم سمت تهیونگ خیلی نزدیکش بودم کسی صدامون نمیشنید بغلش کردم
تهیونگ: نمیخوام برم بمیرم که
ا/ت: دلم برات تنگ میشه
تهیونگ: منم همینطور گریه نکن اروم باش
ا/ت: نمیتونم خیلی زود از آقاجون اجازه میگیرم

#فیک
دیدگاه ها (۵۹)

part60

part61

part58

part57

love Between the Tides²⁰چند روز بعدا/ت با خودم فکر میکردم که...

love Between the Tides²⁵چند دقیقه بعدم: چیکار میکنی؟ ا/ت: هی...

love Between the Tides³⁷ا/ت: برای دوست دخترت خریدی؟ تهیونگ: ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط